نقش حضور مؤثر زنان در انتخابات

حضرت زهرا(س) با رفتار عملی خود نشان دادند که وظیفه مادری و همسری اولویت مهم برای زنان است و هیچ جایگزینی نمی‌تواند این وظیفه را انجام دهد، لذا هر زن باید با تمام وجود وظیفه مادری وهمسری خود را ایفا کند.

هر زن با ایفای نقش خود در خانواده می‌تواند جامعه‌ای شاداب و پویا را پایه‌ریزی کند و پس از ایفای این نقش مهم می‌تواند در زمینه توانایی‌هایی که دارد و با حفظ موازین شرعی و اسلامی وارد حوزه فعالیت‌های اجتماعی شود.

حضور پرشور زنان درعرصه پیروزی انقلاب اسلامی، در صحنه‌های مختلف جنگ تحمیلی و در پای صندوق‌های رأی در ادوار مختلف انتخاباتی کشور یک حماسه سیاسی بود.

زنان همواره در جبهه هاي جنگ سخت و جنگ نرم پيش قراول بوده و هستند و جامعه اسلامي نيز به بانوان توجه ويژه اي دارد.

زنان به دلیل دارا بودن نقش کلیدی که در خانواده دارند علاوه بر حضور خود در عرصه انتخابات می‌توانند در تشویق همسر و فرزندان خود برای حضور در این دور از انتخابات و خلق حماسه سیاسی نقش ویژه‌ای داشته باشند.

زنان جامعه در عرصه اقتصادی نیز حضور پررنگی دارند، نرخ مشارکت زنان در عرصه اقتصادی آمار خوب و قابل قبولی در این عرصه است که علاوه بر نشان دادن قابلیت زنان در عرصه‌های مختلف اقتصادی بیانگر زمینه‌سازی دولت برای این حضور موثر در عرصه اقتصادی کشور است. تاريخ نشان داده است كه زنان از ابتدا دوشادوش مردان در تمام صحنه هاي اجتماعي، اقتصادي ، فرهنگي و ... حضور داشته اند و در انتخابات نيز ضمن حضور گسترده در صحنه انتخابات، براي ديگر افراد خانواده و جامعه نيز ايجاد انگيزه خواهند كرد.


امام راحل فرمودند نقش زنان در انقلاب بيشتر از مردان بود . زنان چه در صحنه جنگ و چه در پشت جبهه خدمات موثري ارائه دادند و پس از انقلاب نيز براي سربلندي ايران اسلامي تلاش كرده اند. حضور حداكثري و گسترده زنان و مردان مي تواند زمينه ساز حماسه اقتصادي باشد.

دشمنان كشور همواره به دنبال ايجاد كردن توطئه ها هستند تا كشور را از پيشرفت خود بازدارند اما مسئولين دلسوز و مردم غيور و شجاع ما كه پايبند به آرمان هاي نظام و انقلاب هستند با خلق حماسه جديد هيمنه دشمن را خواهند شكست.

انتخابات از موضوعات مهمي است كه در تثبيت نظام نقش موثري دارد و زنان و مردان كشور اسلامي مان در 24 خرداد همچون گذشته حماسه عظيمي را خلق خواهند كرد.

 

روزه گرفتن - شیر دهی

خانمهاى شيرده با رعايت چه تغذيه اى در هنگام روزه دارى سلامت شان تضمين مى شود؟
دركتب تخصصى تغذيه آمده است كه حدود يك سوم نياز براى ترشح شير از ذخاير چربى بدن كه در سه ماهه سوم حاملگى تشكيل شده است تأمين مى گردد و دو سوم ديگر از طريق تغذيه بايستى مهيا گردد رژيم غذايى مادر شيرده بايستى غنى از پروتئين، كلسيم، آهن و ويتامين ها باشد و در صورت لحاظ نكردن اين مواد در رژيم غذايى وى دچار كمبودهاى شديد و نهايتاً عوارض خطرناكى چون پوكى استخوان، خرابى دندانها، كم خونى و ريزش مو مى شود. طبق فتاوى مراجع عظام مادران شيرده مى توانند روزه بگيرند ولى اگر بعد از چند روز احساس كردند كه روزه سبب كاهش در مقدار شير آنها شده است روزه گرفتن جايز نيست. به مادران در دوران شيردهى توصيه مى شود در وعده هاى غذايى سحرى، افطار و شام از مواد سرشار از آهن (مثل گوشت و حبوبات) و كلسيم (مثل شير و لبنيات) بيشتر استفاده كنند و از خوردن ادويه جات، فلفل، سير، پياز و زيره كه سبب بد بو شدن شير مى شود پرهيز كنند چرا كه مكيدن فرزند يكى از عوامل مؤثر در ترشح شير است و بد بو شدن شير سبب عدم مكش نوزاد شده ومنجر به كاهش يا قطع شير مى گردد.

از آنجا كه در سال اول به ويژه 6 ماه نخست غذاي انحصاري كودك شير مادر است و كودك انحصارا به شير مادر وابسته است مادران نبايد روزه بگيرند چون ممكن است بدن مادر در ساعات پاياني روز شير كافي توليد نكند و در نتيجه رشد كودك آسيب ببيند. اما در سال دوم تولد شيرخوار، به شرط اين كه كودك از هفته اول ماه هفتم با غذاي كمكي و از 9 تا 10 ماهگي نيز از قسمت نرم غذاي سفره تغذيه شده باشد و به عبارتي غذا خور شده باشد روزه گرفتن مانعي ندارد زيرا وابستگي شديد كودك به شير مادر كاهش پيدا كرده و روزه‌داري مادر باعث نرسيدن غذاي كافي به شير خوار نمي‌شود.

مادران شيرده در صورت غذاخور كردن شيرخواران از 7 ماهگي مي‌توانند از سال دوم روزه بگيرند

زنان شيرده روزه‌دار مواد غذايي با كيفيت بخورند ‌
زنان شيرده چون بخش عمده‌اي از مواد غذايي كه مصرف مي‌كنند وارد شير شده و به كودك مي‌رسد نيازهاي تغذيه‌اي آنها بالا مي‌رود لذا براي شيردهي موفق نيازمند مصرف مواد غذايي بيشتري از نظر كمي و كيفي هستند و در صورت روزه‌دار شدن بايد هنگام سحر و افطار مواد غذايي را با كميت و كيفيت مطلوبي مصرف كنند تا لطمه‌اي به كودك وارد نشود

مادران شیرده و روزه داری
دکتر شیخ الاسلام اظهار می دارد: مادرانی که فرزند شیرخوار آنان یک سال به بالاست و بنابر شرایط سنی از غذاهای کمی بهره می برد، می توانند متناسب با شرایط جسمی خود، روزه بگیرند، اما به دلیل آنکه دچار کمبود کلسیم و سایر مواد مغذی نشوند و در روند شیردهی آنان اختلال پیش نیاید در وعده های غذای این ماه از مواد لبنی نظیر شیر و دوغ کم نمک استفاده کنند.


قرآن و احادیث در مورد روزه داری زنان باردار و شیر ده در ماه رمضان نرمش به خرج داده اند . نیاز به انرژی و مواد مغذی برای زنان باردار و شیرده حیاتی تر از مردان است .

يك متخصص تغذيه گفت:
با توجه به اين كه در ماه‌هاي اول شيردهي كودك فقط به شيرمادر نياز دارد بهتر است مادران در شش ماه اول شيردهي روزه نگيرند. دكتر كشاورز متخصص تغذيه گفت: مادران بايد پس از 6 ماهگي نوزادان خود، روزه بگيرند و براي جبران كمبود آب بدن خود از افطار تا هنگام سحر 3 تا 4 ليوان شير و مايعات بنوشند.

ارزش زن

 

 

وقتی خدا زن را آفرید، او تا دیر وقت روز ششم کار می‌کرد.

یکی از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض کرد: چرا اینهمه زمان صرف این مخلوق می کنید؟

آیا از تمام خصوصیاتی که برای شکل دادنش می‌‌خواهم در او بکار ببرم اطلاع دارید؟

او باید قابل شستشو باشد، اما نه از جنس پلاستیک، با بیش از دویست قسمت متحرک با قابلیت جایگزینی.

او آنها را باید برای تولید انواع غذاها بکار ببرد، او باید قادر باشد چند کودک را همزمان در بغل بگیرد، آغوشش را برای التیام بخشیدن به هر چیزی از یک زانوی زخمی گرفته تا یک قلب شکسته بگشاید. او باید تمام اینکارها را با دو دست خود انجام بدهد.

فرشته تحت تأثیر قرار گرفت:

”فقط با دو دستش... این غیر ممکن است!“ و آیا این یک مدل استاندارد است؟ ”اینهمه کار برای یک روز ... تا فردا صبر کن و آنوقت او را کامل کن”.

خدا فرمود: اینکار را نخواهم کرد و خیلی زود این موجود را که محبوب دلم است، کامل خواهم کرد.

وقتی که ناخوش است، از خودش مراقبت می کند. او می تواند 18 ساعت در روز کار کند.

فرشته نزدیکتر آمد و زن را لمس کرد:  ”اما ای خدا، او را بسیار لطیف آفریدی.“

خداوند فرمود: بله او لطیف است، اما او را قوی نیز ساخته ام.

نمی‌توانی تصور کنی که او چه سختیهایی را می تواند تحمل کند و بر آن فائق شود.

فرشته پرسید:  آیا او می تواند فکر کند؟

خداوند پاسخ داد: نه تنها می تواند فکر کند، بلکه می تواند استدلال و بحث کند.

فرشته گونه های زن را لمس کرد: ” خدایا، بنظر می رسد این موجود چکه می کند! شما مسئولیت بسیار زیادی بر دوش او گذاشته ای.“

”او چکه نمی کند.... این اشک است“ خداوند گفته فرشته اصلاح کرد.

فرشته پرسید:  ”این اشک به چه کار می آید؟“

و خداوند فرمود:

”اشکها وسیله او برای بیان غم هاو تردیدهایش، عشق اش و تنهایی اش، تحمل رنجها و غرور اش است.“

این گفته فرشته را بسیار تحت تأثیر قرار داد و گفت:  ”خدایا تو نابغه ای. تو فکر همه چیز را کرده ای. زن واقعا موجود شگفت انگیزی است.“

خداوند فرمود:

آری او واقعاًشگفت انگیز است! زن تواناییهایی دارد که مرد را شگفت زده می کند. او مشکلات را پشت سر می گذارد و مسئولیتهای سنگین را بر دوش می کشد.

او شادی، عشق و اندیشه را با هم دارد. او می خندد هنگامی که احساسی شبیه جیغ کشیدن دارد.

او آواز می خواند وقتی احساسی شبیه گریه کردن دارد، گریه می کند وقتی که خوشحال است و می خندد وقتی که ترسیده است.

او برای آنچه اعتقاد دارد مبارزه می کند و علیه بی عدالتی می ایستد.

وقتی که راه حل بهتری بیابد، برای جواب دادن از کلمه ”نه“ استفاده نمی کند. او خودش را وقف پیشرفت خانواده اش می کند. او دوست پریشان حالش را نزد پزشک می برد.

عشق او مطلق و بدون قید و شرط است.

وقتی فرزندانش موفق می شوند گریه می کند. و از اینکه دوستانش روزگار خوشی دارند خوشحال می شود.

او از شنیدن خبر تولد و عروسی شاد می شود.

وقتی دوستان و نزدیکان او فوت می کنند دلش می شکند.

ولی او برای فائق آمدن بر زندگی نیرو می گیرد.

او می داند که یک بوسه و یک آغوش می تواند یک دل شکسته را التیام بخشد.

او فقط یک اشکال دارد:

فراموش می کند که او چه ارزشی دارد...

 

شبهات تاریخی ازدواج پیامبر با زینب بنت جحش

 

پیامبراکرم ( صلی الله علیه و آله) در میان یهود و نصارای زمان خویش، دشمنان کینه توزی داشت. اینان به رغم آن که شاهد نزول آیات بودند، آن را انکار می کردند، در حالی که در کتاب های مقدس و پیشین خود، بشارت هایی را دیده و خوانده بودند که (گواه و) تصدیق کننده ی پیامبر بود و اهل کتاب را به پیروی از پیامبر فرا می خواند، اما آن را انکار می کردند و نمی پذیرفتند...

در هر زمانه ای، این دو شیوه انکار و لجاجت پیروانی داشته است که بر راه و روش پیشینیان خود بوده اند. اینان در آن چه اعتقاد داشتند، تعصب می ورزیدند که از تحقیق علمی و پژوهش غیرجانب دارانه، بازشان می داشت. در نتیجه خاتم الانبیا ( صلی الله علیه و آله) را بزرگ ترین دشمنی می پنداشتند که مشروعیت بقای راه و روش انکار و لجاجت را بر باد می داد. از این رو تلاش نمودند حقیقت نبوت خاتم الانبیا ( صلی الله علیه و آله) را سلب کرده، ایشان را فقط نابغه ای قرار دهند که بر عرب حکم راند و این وضع برای هر نابغه ای مانند ایشان پیش می آمد، اما چون در سیره و کردار پاکش، آن چه مؤید نظریه و خواسته شان باشد نیافتند، با خیال و پندار خود افسانه هایی بافتند و آن را به ایشان انگ زدند، تا در نبوتش خدشه وارد کنند. همه ی آن چه را در این باره (و بدین منظور) بافتند، تاریخ تکذیب می کند. آنان بدین وسیله ملت و امت خود را فریب می دهند تا از گسترش اسلام میانشان جلوگیری کنند.

از شمار این پندارهای نادرست موارد مربوط به زندگی زناشویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) است. وضع اعتقادی و اجتماعی خیال بافان، آنان را بر بافته های یاوه ی خود یاری کرد. وضع آنان بدیشان اجازه نمی داد جز بیش از یک همسر داشته باشند، به رغم آن که راه برای روابط جنسی بی حد و مرز باز می گذاشت، حتی برای مرد و زنی که ازدواج کرده باشند، تا آن اندازه که بیشتر ملت های اروپایی اعتقاد داشتند: ضرورتی برای بودن مرد در خانه نیست، زیرا به هر حال خانه از مرد خالی نمی ماند، گر چه مردانی باشند که با همسر شوهر دوست اند یا این که زن می توانست مادر باشد بی آن که نیاز باشد به صورت سنتی ازدواج کند که مجبور باشد فقط با یک مرد رابطه داشته باشد!

معتقدان بدین فرهنگ در پی نکته ای قابل خدشه در زندگی زناشویی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) بودند. از این رو با پندار و خیال، افسانه های عشقی و رمانتیک بافتند و همان را دلیل ازدواج پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با زینب بنت جحش - که شوهر کرده بود - دانستند و می پنداشتند پیامبر کاری کرد که شوهرش او را طلاق دهد تا خود بتواند با زینب ازدواج کند!

افسانه هایشان چنین می گوید:

«زینب بنت جحش با زید بن حارثه ازدواج کرده بود. روزی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) به خانه ی زید رفت و او را صدا زد، اما وی را در خانه نیافت. در خانه ی او پرده ای بیش نبود و باد وزید و پرده کنار رفت و زینب از پشت آن دیده شد. وی زنی زیبا و دل ربا بود که مانندش را محمد پیش تر ندیده بود. از این رو از زیبایش شگفت زده شد و از پشت پرده با زینب سخنانی گفت، سپس برگشت، در حالی که در دل عشق زینب را داشت!

هنگامی که زید به خانه برگشت، زینب ماجرا را بدو گفت و زید دانست پیامبر عاشق زینب شده، از این رو وی را طلاق داده، آن گاه محمد با او ازدواج کرد!»

در ابتدا افسانه بسیار احساس برانگیز است و به حقیقت باید چنین باشد برای هر که نداند زینب کیست و چگونه با زید ازدواج کرد و چه سان زید طلاقش داد، آن گاه چگونه پیامبر با زینب ازدواج کرد. اما برای کسی که به همه یا جزیی از حقیقت آگاه باشد، این افسانه، خرافه ای بیش نیست که در برابرش رنگ باخته، می داند این داستان، نمونه ای از کارهای برخی شرق شناسان برای تشویه و زشت جلوه دادن کردار و سیره ی نبوی است تا به اغراض و اهداف تبلیغات مسیحی میان مسلمانان دست یابند. در این صورت، حقیقت کدام است؟

نخستین حقیقت:

برای از بین بردن این افسانه، از پایه و اساس، کافی است که بدانیم زینب کیست و پیش از ازدواج با زید، چه نسبتی با پیامبر داشته است. زینب دختر امیمه دختر عبدالمطلب، عمه ی رسول الله است! پس وی دختر عمه ی پیامبر ( صلی الله علیه و آله) است که کنار و نزدیک رسول الله رشد و نمو کرد. زینب در کودکی و جوانی نزدیک و کنار پیامبر بود و رسول خدا وی را پیوسته می دید و پیش از آن که حجاب بر زنان واجب شود، زینب را مشاهده می کرد. در این صورت چرا در آن زمان، جمال و زیبایی زینب، پیامبر را مسحور و جادو نکرد؟ ! اگر پیامبر مایل به ازدواج با زینب بود، چیزی مانعی نبود، بلکه باعث افتخار و شادمانی زینب و خانواده اش بود! اگر فقط همین حقیقت را بدانیم، دیگر کوچک ترین ارزش و اثری برای آن افسانه ی ساختگی نمی ماند...

در ادامه حقایقی دیگر می آید که این افسانه ی خیالی و شگفت آور را سبک و سست می کند.

دومین حقیقت:

چگونه زینب با زید ازدواج کرد؟

پیش از آن که پیامبر مبعوث و برانگیخته شود، زید را پسر خوانده ی خود کرد. وی نزد پیامبر رشد کرد و «زید بن محمد» نامیده شد.

سومین کسی که پس از خدیجه و علی (علیهم اسلام) در خانه ی پیامبر اسلام آورد، زید بود. پیامبر وی را بسیار دوست داشت و تصمیم گرفت او را با خانواده ای هاشمی وصلت و پیوند دهد تا جایگاه و موقعیتش را بالا برد، تا مسلمانان بدانند مرد مؤمن هم شان و کفو زن مؤمن است و پس از ایمان آوردن، فخر فروشی به خاطر اصل و نسب ارزشی ندارد.

پیامبر به خانه ی عمه اش رفت تا دخترش، زینب، یعنی دختر عمه ی هاشمی و قریشی رسول الله را برای زید که در عرف قریشیان، در شمار بردگان و خدمت گزاران بود، خواستگاری کند. این امر بر زینب سخت و دشوار آمد و خواسته ی رسول الله را نپذیرفت. برادر زینب پشتیبان خواهر بود، اما پیامبر که نویدآور مکارم اخلاق برای آموزش آن به مردم بود، می خواست خود نخستین کسی باشد که پای بند اخلاق باشد و بدان عمل کند، تا در عمل و کردار، اخلاق را به مسلمانان یاد داده، جزیی از فرهنگشان باشد... از این رو برخواسته ی خود به زینب و برادرش پافشاری کرد، اما آن دو نمی پذیرفتند، تا آن که خدای بلند مرتبه، سخن والای خود را فرو فرستاد:

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد. (1)

پیامبر بر زینب و برادرش این آیه را خواند، سپس به زینب فرمود: زید را به عنوان همسر تو می پسندم. زینب عرض کرد: به آن چه رسول الله می پسندد، راضی ام! بدین گونه ازدواج انجام شد.

دومین حقیقت نیز، آن افسانه را از بین می برد، زیرا می توان گفت چرا در تمام این مدت که پیامبر ( صلی الله علیه و آله) با زینب سخن می گفت و وی ازدواج با زید را نمی پذیرفت، چرا پیامبر وی را برای خود خواستگاری نکرد؟ این چنین است که افسانه های غرض ورزان، سست تر از تار عنکبوت است!

سومین حقیقت:

زید، غلام و پسر خوانده ی رسول الله با زینب، دختر عمه ی پیامبر ازدواج کرد، اما زندگی مشترک آن دو دوام نیافت. زینب که برای خشنودی رسول الله راضی به ازدواج شده بود، نتوانست از نخوت و خودبزرگ بینی اش دست بکشد. وی شریف ترین نسب عرب را داشت و از همه به رسول الله نزدیک تر بود و زید در خانه ی اینان، خدمت گزار بود!

زید مؤمن و فروتن، این بزرگ بینی را بر نمی تافت و به پیامبر شکایت برده، متمایل به طلاق دادن زینب بود، اما پیامبر او را به شکیبایی می خواند اما می دانست خود بزرگ بینی به آسانی از دل ها نمی رود. در جامعه ای که برخورد با مردم فقط بسته به نسب و ثروت بود، پیامبر نخستین تجربه را می نمود شاید بتواند سنت تفاخر به اصل و نسب و ثروت را بشکند، که شاید با گذشت زمانی دراز و نبوغ و برتری نسل های آتی و تکرار این تجربه با زنانی دیگر که از سنت پیامبر پیروی کنند، جفا کاری از بین رفته و مردمان بر دوستی و یک رنگی و همدلی برانگیخته شوند.

زید که هر روز دست به گریبان مشکلش بود، دیگر نمی توانست تحمل کند و شکیبایی ورزد. از این رو پیوسته به احترام پیامبر بدو رجوع می کرد، زیرا ایشان زید را همسر داده، و پیامبر هر بار به زید می فرمود: «همسرت را داشته باش!» .

روزها می گذشت و وضع میان زید و همسرش زینب بحرانی تر می شد. وحی رسید و به پیامبر خبر از آن داد که در دل داشت، اما به سبب ترس از حرف مردم پنهان می داشت، زیرا پیامبر، رهبر و الگوی مردم بود. در این هنگام زید آمد و به پیامبر خبر داد روابط میان او و زینب به حد انفجار رسیده، هر دو به نتیجه ی طلاق رسیده اند. آن چه را پیامبر در همین باره در دل پنهان می داشت، اکنون بر زبان آورد که فرمایش خدای بلند مرتبه بود: (2)

(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی (به فرزند خوانده ات «زید») می گفتی: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز! (و پیوسته این امر را تکرار می کردی) ; و در دل چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند، و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزوارتر است که از او بترسی!»

آن چه را پیامبر به خاطر ترس از (حرف و حدیث) مردم پنهان می داشت، چه بود؟

خداوند می خواست حکمی را ثابت کرده، روش دیگری را به مردم بیاموزاند که مخالف و ناهمخوان با احکام و آداب جاهلیت بود. اگر عرب ها کسی را پسرخوانده ی خود می کردند، بدو نسبت خود را داده، وی را فرزند و پسر خویش می شمردند و دیگر او را منسوب به پدر واقعی اش نمی نمودند، که ستمی آشکار بود. قرآن به اینان می فرمود:

«آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است.» (3)

و از آن رو که پسرخوانده ها منسوب به ارباب (و پدر خوانده ها) می شدند، آن چه را بر فرزندان واقعی خود حرام می دانستند، بر اینان (فرزند خوانده ها) نیز روا نمی دانستند. خداوند می خواست نهایت و پایانی برای این سنت بنهد، از آن رو که بر پایه ی درستی بنا نشده بود; وانگهی می خواست پیامبر نخستین کسی باشد که این سنت را گسسته، معارف جدیدی در اسلام پایه گذاری کند. از این رو خدا دستور داد پس از آن که زید - که بدو زید بن محمد می گفتند - زینب را طلاق گفت، پیامبر با وی ازدواج کرده، زید را به نسبت درستش یعنی زید بن حارثه برگرداند:

«هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوریم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان - هنگامی که طلاق گیرند - نباشد; و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود) .» (4)

آن چه برشمردیم، حقایق ازدواج پیامبر با زینب بود، که آن چه را غرض ورزان با پندار و خیال خود بافته بودند، از بین می برد! هرگاه شبهه ای به منظور کاستن شان و جایگاه پیامبر و اهل بیتش، در این جا و آن جا بشنویم یا ببینم، مانند این افسانه، ما را به پژوهش پیوسته برای دست یابی به حقایق تاریخی فرا می خواند.

پس از این ماجراها زینب به عنوان یکی از همسران پیامبر وارد خانه ی ایشان شد و به همسری خویش افتخار کرده، می گفت: خداوند مرا به ازدواج پیامبرش درآورد و درباره ی من آیه ای نازل کرد که تبدیل نمی شود و تغییر نمی پذیرد و مسلمانان آن را می خوانند.

عموهای زینب نیز بدین پیوند افتخار کرده، با رقیبان خود، در شمار آن چه به عنوان افتخار برمی شمردند، می گفتند:

آیا زنی میان شما هست که از آسمان های هفت گانه ی بالا خداوند او را به ازدواج پیامبر در آورده باشد؟ !

ویژگی زینب میان دیگر همسران پیامبر این بود که در درجه ی دوم پس از خدیجه قرار داشت و به فقیران و نیازمندان بسیار انفاق و بخشش می کرد. خداوند با ثروتی که به خانواده ی زینب بخشیده (و به وی رسیده) بود، وضع را بر وی راحت کرده، پیوسته و بی آن قطع شود، بخشش و دهش می کرد، گر چه دباغی می نمود و حصیر می بافت و می فروخت و پولش را صدقه می داد و با جاری های خود به نیکی سخن می گفت. روزی پیامبر که با زنان خود نشسته بود فرمود: «آن که دستش درازتر است، زودتر (دربهشت) به من می پیوندد» . در وهله ی نخست، مردم از این فرمایش، ظاهر لغوی آن را برداشت کرده، دست های خود را می کشیدند تا ببینند دست کدام یک درازتر است، اما بعد فهمیدند مقصود پیامبر این است که کدام یک بیشتر در راه خدا بخشش و دهش دارد، که کسی جز زینب دختر جحش نبود. وی نخستین زن (از همسران رسول الله) است که پس از وفات پیامبر بدو پیوست.

منابع:

انساب الاشراف، ج 2، ص 67- 68.

اسدالغابه، ج 7، ص 125- 127.

الاصابه، ج 4، ص 313- 314.

الاستیعاب (در حاشیه ی الاصابه)، ج 4، ص 314.

حیاة محمد، محمد حسین هیکل، ص 331- 336.

پی نوشت ها:

1. احزاب / 36.

2. همان، / 37.

3. همان، / 5.

4. همان، / 37.

مديريت مطالبات زنان

 

اولين حرکت‌ در زندگي انسان‌ها، رفع نيازها و پاسخگويي به احتياجات است. به عبارت ديگر نيازمندي‌ها ، انگيزه‌هاي اوليه براي تکاپوي شخصي و اجتماعي هستند . اين نيازها در بسياري موارد با همکاري‌هاي گروهي تأمين مي‌شوند .

در يک ساختار اجتماعي ، نهادها و مؤسسات دولتي مسئوليت تأمين بخش قابل توجهي از نيازهاي افراد را بر عهده دارند و بدين منظور سازمان‌هاي گسترده و ساختارهاي منظمي را براي حل مسائل و مشکلات ملت به‌کار مي‌گيرند. نيازمندي‌ها يا مربوط به قشر خاص و يا عمومي‌ هستند .

در حالت دوم توجه به نيازها مهم‌تر است و رسالتي خاص را بر دوش دولت مي‌نهد. لذا دولت نمي‌تواند به راحتي از کنار اين خواسته‌ها بگذرد .

زماني نيازها به گروه معيني تعلق دارند. زنان يکي از اين گروه‌ها هستند و جنسيت مي‌تواند مبنايي براي سازماندهي مطالبات شود. در اين صورت، امکان ساختار بخشيدن به کنش اجتماعي‌ نيازها بيشتر مي‌شود. 

در اين سازمان‌دهي عواملي مانند هويت مشترک، هدف مشترک و ارزش‌هاي مشترک، تأثير مي‌گذارند. ارزش‌ها بسيار اهميت دارند، زيرا نياز توليد مي‌کنند.  وقتي اکثريت يک جامعه، ارزشي را بپذيرند، آن ارزش، اجتماعي مي‌شود و افراد به تدريج احساس مي‌کنند در زندگي اهداف و اولويت‌هاي متفاوتي نسبت به گذشته‌ دارند. براي مثال تحصيلات عاليه، فعاليت‌هاي اجتماعي، آراستگي چهره و اندام، اشتغال و رفاه مالي، خواسته‌هايي هستند که زنان امروز بيش از گذشته به آنها توجه مي‌کنند .

اجتماعي شدن ارزش‌‌هاي جديد و نهادينه شدن آن ارزش‌ها و پديد آمدن خواسته‌هايي بر آن مبنا، فرايندي است که به تغيير اساسي در رفتار فردي، خانوادگي و اجتماعي منجر مي‌شود. از آنجا که غالباً مکانيزمي براي شناخت تحولات ارزشي به کار گرفته نمي‌شود و تغيير ارزش‌ها پس از زمان طولاني، درک مي‌شود، در اغلب موارد فرصت‌ مقاومت‌ در برابر ارزش‌هاي منفي از دست مي‌رود .

البته ارزش‌هاي نو، همواره منفي و ارزش‌هاي کهن همواره مثبت نيستند، ولي هنگامي‌که ارزش‌‌هاي منفي توليد شوند، به‌ راحتي مي‌توانند نظام اجتماعي را دگرگون کرده و حتي آثار سياسي برجاي گذارند. 

تمام آنچه گفته شد به اين معناست که توجه به خواسته‌ها و برنامه‌ريزي براي مواجهة سازنده و ثمربخش با نيازها بسيار اهميت دارد، هر چند اين خواسته‌ها بر اساس نيازهاي واقعي شکل ‌نگرفته ‌باشند .

با اين مقدمه به بحث از مفهوم مطالبه، چگونگي شناسايي، عوامل شکل‌گيري، آثار و پيامدها و فهرستي از مطالبات مي‌پردازيم و چگونگي مديريت مطالبات را شرح مي‌دهيم .

مفهوم‌شناسي مطالبه اجتماعي

مطالبة اجتماعي خواسته‌اي آگاهانه است که از سوي گروه، صنف و يا تشکلي در صحنة عمومي اجتماع مطرح مي‌گردد و به منظور پاسخ‌گويي مثبت نهادها و حکومت دنبال مي‌شود .

بنا به تعريف فوق، تا زماني که خواسته‌هاي فردي با يک هويت جمعي گره نخورد و به دغدغه‌اي گسترده تبديل نشود، مطالبة اجتماعي شکل نگرفته است .

لذا مطالبه خواسته‌اي مدعيانه ‌است که با عموميت يافتن و جذب حمايت ديگران، پشتوانه‌اي معنوي مي‌يابد. هدف از جذب اين پشتوانه، مشروعيت‌بخشي به مطالبه است. تبديل يک خواسته به نياز اکثريت يا تعداد معتنابهي از يک جمع، راهي براي کسب مشروعيت به شمار مي‌آيد. بر همين اساس مي‌توان گفت هر مطالبه در حقيقت کوششي سياسي است .

شناسايي نيازمندي‌ها ، اعتباربخشي به مطالبات

مطالبه ، احساس نيازي است که به خواسته تبديل شده باشد . بر اين اساس، تحليل «احساس نياز» در شناسايي مطالبه‌ها ضرورت دارد . در اينجا توضيح اين نکته لازم است که احساس نياز همواره از نياز واقعي برنمي‌خيزد، زيرا ممکن است افراد، بعضي اوقات اموري را که واقعاً بدان نياز دارند احساس نکنند بنابراين نه همواره آنچه احساس مي‌شود، نياز واقعي است و نه هميشه نيازهاي واقعي مورد التفات واقع مي‌شود. چون گاهي انسان براي رسيدن به سطحي از سعادت و کاميابي در عرصه‌هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي به اموري نياز دارد که به‌ دليل برخي پيچيدگي‌ها يا برخي واقع‌نمايي‌هاي ناروا، نيازهاي واقعي خود را گم مي‌کند .

تقسيم‌بندي نيازها به نيازهاي واقعي و احساس نيازهاي کاذب بر اين پيش‌فرض مبتني است که انسان نيازهايي دارد که بخشي از اين نيازها در طول زمان و در گسترة مکان ثابت است. اين نيازها يا ضرورتي براي بقاي انسان‌اند، مانند آب، غذا و امنيت و يا ضرورتي براي دستيابي به سعادت فردي و يا همزيستي اجتماعي هستند. از آنجا که حفظ نفس، دستيابي به سعادت ابدي و حفظ اجتماع لازم شمرده مي‌شود مقدمات دسترسي به آن نيز لازم خواهد بود و از آنجا که انسان، در بسياري اوقات به تنهايي نمي‌تواند اين مقدمات را تحصيل کند با ديگران همراه مي‌شود و اشتراک منافع در اين امور، همياري جمعي و نيز مطالبة اجتماعي را شکل مي‌دهد. در اينجا مطالبات برگرفته از نيازهاي واقعي هستند .

اما زماني وضعيت‌هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي، اموري را ارزشمند جلوه مي‌دهند و اين ارزش‌هاي جديد نيازهاي جديدي مي‌‌آفرينند و ما را به سمت مطالباتي سوق مي‌دهد که الزاماً از نيازي واقعي حکايت نمي‌کنند .
براي مثال مصرف‌گرايي و مدگرايي به عنوان دو مؤلفه مرتبط به هم فرهنگي، مقتضي کسب درآمد بيشترند و لازمه درآمد بيشتر آن است که يا نان‌آور خانواده دو شغل داشته باشد و يا با رفتارهاي غيرقانوني مانند اختلاس و ارتشاء درآمد خود را افزايش دهد  و يا  زن و شوهر هر دو شاغل باشند. بنابراين نمي‌توان گفت اشتغال زنان در هر بستري، يک نياز واقعي به شمار مي‌رود، همان‌گونه که کوشش بيش از حد مردان براي جمع ثروت مي تواند يک نياز غيرواقعي باشد که به دليل تحولات فرهنگي و اجتماعي مانند تغيير الگوي سبک زندگي و رقابت براي برخورداري بيشتر ، پديد آمده است .

در اينجا روشنگري فرهنگي، جهت‌دهي به اميال و غرايز از طريق تصحيح نظام تربيتي و اصلاح برخي ساختارها مي‌تواند افراد را به خودآگاهي کافي درباره نيازهاي واقعي‌شان برساند. همين امر در سطح کلان به پديده‌اي منجر مي‌شود که آن را مديريت مطالبات مي‌ناميم. وقتي مطالبات در چنين فضايي شکل بگيرند، اعتبار و مشروعيت کافي خواهند داشت، زيرا چنين مطالباتي نظام اسلامي را به تامين خواسته‌هايي سوق مي‌دهد که در مجموع سعادت فرد، خانواده و اجتماع را تأمين خواهد کرد .

نيازها، چه کاذب و چه واقعي، وقتي به مرحله احساس و ادراک خودآگاه فرد مي‌رسند، منشاء آثار خواهند شد. اگر نياز کاذبي، به دغدغه فردي بدل شود، مي‌تواند در مسير طبيعي زندگي فرد اخلال ايجاد کند؛ آرامش خانوادگي، هويت جنسي و رضايت‌مندي از زندگي از جمله مواردي هستند که در چنين شرايطي  لطمه مي‌بينند. اگر زني گمان کند که نداشتن تحصيلات عاليه يا استقلال مالي، به شدت از ارزش‌هاي انساني و اجتماعي او مي‌کاهد، بديهي است ضمن احساس نارضايتي از زندگي، فشارهاي رواني بيشتري را متحمل مي‌شود و بعضي اوقات نيز فضاي فرهنگي نارضايتي از زندگي و ناخشنودي از زن بودن را بر او تحميل مي‌کند. تحقير نقش‌هاي خانگي، در کنار منزلت يافتن شخصيتي و اجتماعي زنان شاغل يا داراي تحصيلات عاليه، اين نارضايتي را به گونه‌اي اغراق آميز به افراد القاء مي‌کند و بنابراين زنان بيش از حد به تحصيلات عاليه يا اشتغال و درآمدزايي توجه مي‌کنند در صورتي‌که اين امتيازات را کسب نکنند، احساس سرخوردگي و خلأ مي‌کنند .

حال اگر نيازهاي کاذب به دغدغه‌اي اجتماعي تبديل شوند و رنگ مطالبه به خود بگيرند، در برنامه‌ريزي‌هاي کلان سياسي، اقتصادي و اجتماعي تأثير خواهند داشت و در ابعاد فرهنگي نيز به تغيير خرده‌فرهنگ‌ها وعرف‌هاي گوناگون منجر خواهند شد .

در مقابل اگر يک نياز واقعي، شناسايي و احساس نشود، واقعيتي که به تعادل زندگي کمک مي‌کند مورد غفلت قرار مي‌گيرد. براي مثال اعتماد به نفس و ارتقاء خودآگاهي، آگاهي از مهارت‌هايي که براي بهبود وضعيت زندگي لازم است، ازدواج و تشکيل خانواده نيازهايي هستند که بايد انسان‌ها به موقع، بدان‌ها توجه کنند. بديهي است مطالبه يک نياز واقعي توسط گروهي از زنان، سرمايه معنوي مهمي به شمار مي‌آيد مطالبه اين نياز را تا مرحله اقدام متوليان پيش مي‌برد. بنابراين بايد راه‌هايي مطمئن براي احراز مطالبات واقعي زنان  يافت .

 به طور معمول، مطالبات با روش تحقيقات ميداني و با تکيه بر اطلاعات و آمار کشف مي‌شوند. اما آمار آينه تمام نمايي براي بيان مسائل واقعي و پايدار نيستند. ممکن است يک جامعه آماري در محدودة سني خاص، مانند دختران 15 تا 19 ساله، مطالباتي داشته باشند که مقطعي و ايد‌ه‌آل‌گرايانه‌اند؛ اما اين مطالبات با گذشت زمان و با رشد فکري دختران و درک واقعيت‌هاي زندگي از طرف آنان، رنگ مي‌بازند. لذا حاکميت نبايد در برنامه‌ريزي‌هاي درازمدت مطالبات ناپايدار را به جاي مطالبات اساسي بگذارد و لازم است به نيازهاي اصلي افراد، به ويژه نيازهايي که در دامنة زماني طولاني‌تري، زنان را درگير مي‌سازد، توجه کند. براي مثال تحصيلات براي همه مهم است؛ اما براي دختر25 ساله، اهميت ازدواج به مراتب بالاتر از اهميت تحصيلات است چون صدمات تأخير در سن ازدواج و از دست دادن فرصت ازدواج نسبت به ازدواج به‌هنگام و گذران تحصيلات عاليه با زحمتي بيشتر جبران‌ناپذير است .

از سوي ديگر گاهي مطالبات واقعي به طور مستقيم بيان نمي‌شوند. به عنوان نمونه تلاش تعداد قابل توجهي از دختران براي کسب مدارج علمي يا موقعيت شغلي بدان دليل نيست که آنان احساس مي‌کنند مدرک يا شغل از ازدواج مهم‌تر است، بلکه به اين دليل است که معيارهاي انتخاب همسر تغيير کرده است و اگر دختري مدرک يا شغل داشته باشد، شانس بيشتري براي ازدواج دارد؛ چنان که تمايل به تبرج و جلوه‌فروشي در شکل بدحجابي همواره نشانگر مطالبة آزادي در روابط نيست. اين رفتار مي‌تواند از کوششي براي مطلوبيت حکايت کند. بنابراين لازم است مطالبات رمزگشايي شوند .

عوامل مؤثر بر شکل‌گيري مطالبات

1- حوزه فرهنگ و اقتصاد :

گيرنده‌هاي شناختي- عاطفي ما تحت‌تأثير عناصر گوناگون فرهنگي از جمله فضاي تبليغاتي و ارتباطات مجازي قرار دارند. ارزش‌هاي اخلاقي، سبک‌هاي زندگي و عرف‌هايي که بخش بزرگي از جامعه، آن‌ها را پذيرفته‌اند، شناخت ما از واقعيت‌ها را متأثر مي‌سازند و عواطف ما را جهت مي‌دهند. تحول در حوزه فرهنگ و نظام ارزشي موجب تحول در ميل‌ها و گرايش‌هاي عاطفي ما مي‌شود. براي مثال اگر خانه و خانه‌داري پيوسته تحقير شود، زنان نه لزوماً براي کسب درآمد، بلکه براي کسب وجاهت و نجات يافتن از فضاي تنگ و تحقير‌آميز خانه احساس‌ مي‌کنند بايد به فعاليتي اجتماعي روي بياورند. اگر لذت و رفاه، ارزش‌هاي اصيل باشند و قناعت، صرفه‌جويي و ساده‌زيستي بي‌ارزش يا کم اهميت تلقي ‌شوند، هر کوششي براي بالا بردن رفاه مادي و ازدياد درآمد‌ها به يک نياز تبديل مي‌شود. در صورت اخير تغييرات فرهنگي به ايجاد مطالبات اقتصادي منجر مي‌شود .

سيطره فرهنگ مدرن به ارجحيت يافتن ثروت و قدرت منجر مي‌شود. آزادي نامحدود (حتي در مواردي چون حق تسلط بر بدن) استقلال و فردگرايي، ارزش‌هاي اساسي جامعه مدرن به شمار مي‌آيند که هر کدام زمينه‌ساز مطالباتي خاص و متناسب با فرهنگ مدرن هستند.

از سوي ديگر مشکلات واقعي معيشتي، تغيير برخي وضعيت‌ها مانند وضعيت تأهل و تجرد، بالا رفتن سن ازدواج، ميل دختران به اولويت تحصيلات عاليه در مقاطع سني زير بيست سال، ميل پسران به ازدواج با زنان شاغل نيز به مطالبات خاص مي‌انجامند. بديهي است چنين رخدادهايي همواره مثبت نيستند، اما وقتي واقعيت‌هاي موجود در جامعه باشند، در ايجاد خواسته‌هاي عمومي تأثير مي‌گذارند .

 گاهي يک پديده براي تعداد کمي از افراد جامعه (معمولاً نوآورها innovators مانند افراد طبقه بالا يا نخبگان) با ارزش مي‌شود. البته اين ارزش‌ها، با هنجارهاي پذيرفته شده در جامعه پيشين چندان مشابهت ندارند. اما در کنار نوآورها، همواره جمعيت زيادي وجود دارند که اين ارزش‌ها را مي‌پذيرند و با رفتارهاي مطابق اين ارزش‌ها همراه مي‌شوند. اين گروه را زودپذيرها مي‌نامند که از نظر جامعه‌شناسان مي‌توانند جرياني بهمن‌گونه را شکل دهند  و متناسب با ارزش‌ها و هنجارهاي جديد مطالباتي نو را به ميان آورند و مديران جامعه را براي تحقق مطالبات تحت فشار قرار دهند .

تغيير گروه‌هاي مرجع در بيست سال اخير و در حاشيه قرار گرفتن کساني که در اوايل انقلاب و در دوران دفاع مقدس نقش‌گروه‌هاي مرجع را ايفا مي‌کردند، به تغيير در ارزش‌هاي دختران و زنان منجر شد و در اين قشر که در دهة اول انقلاب، متأثر از اقشار فرهيخته‌اي چون دانشوران ديني و علمي، خانواده‌هاي شهدا و جانبازان و بسيجيان، ارزش‌هاي خود را به بي‌توجهي به مناسبات مادي و توجه به ارزش‌‌هايي چون انقلابي‌گري، قناعت و تلاش مي‌دانستند و سادگي را به عنوان سبک زندگي پذيرفته بودند، به تدريج به گروه‌هايي ديگر چون جامعة هنري و ورزشکاران روي آوردند و سبک زندگي جديدي را پذيرفتند که در نتيجة آن مدگرايي، مصرف‌گرايي، تبرج و روابط سهل‌انگارانه به دغدغه‌هاي قشر قابل توجهي از زنان تبديل شد و در اين بستر مطالبات جديدي شکل گرفت .

2- حوزه سياست:

يکي از اموري که در روند مطالبات اجتماعي تأثيرگذار است، رقابت‌هاي انتخاباتي است. به دليل آراي تعيين کنندة زنان، بسياري اوقات به آنان به عنوان برگ‌هاي رأي نگريسته مي‌شد. از اين رو وعده‌هاي انتخاباتي، شامل بسته‌هاي پيشنهادي خاص زنان نيز مي‌شد. طرح خواسته‌هاي زنان و وعده‌هايي به آنان، به ايجاد موجي از مطالبات دامن ‌مي‌زد و همين مطالبات جديد بر حوزة سياست و فرهنگ تأثير‌گذار بود. در واقع مي‌توان ميان انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان رابطه‌اي دو سويه تصوير نمود که نتيجة آن براي کانديداها، وصول به مناصب سياسي و براي رأي دهندگان، شکل‌گيري و يا افزايش مطالباتي بود که براي اجراي آن مطالبات انتخاب شوندگان را تحت فشار قرار مي‌دادند. چنين روندي مي‌تواند، موجب فرا‌گير شدن مطالبات در جامعه زنان ‌شود و تغييرات اجتماعي ايجاد کند.  چنان‌که واکنش سياستمداران در برابر فشار مطالبات، که گاه خود در ايجاد آن سهيم بوده‌اند، مي‌تواند به افزايش هويت مقاومت و بروز مشکلات اجتماعي و سياسي منجر شود .

علاوه بر اين در حوزه سياست، مسائل کلان‌تري نيز مطرح است که به صورت عميق‌تري بر روند مطالبات زنان تأثير مي‌گذارد. براي مثال مفاهيمي مانند دموکراسي و گفتمان‌هاي مربوط به آن بر ساختار خانواده و روابط زن و مرد و تغيير خواسته‌هاي آنان تأثير دارند. دخالت جريان‌هاي بين المللي، نهادهاي مدني ـ سياسي ، پيدايش ساز و کارهاي ارجاع شکايت و دعاوي به خارج از مرزهاي سياسي و ملي کشور، به نوبه خود در ايجاد يا تقويت مطالبات زنان اثرگذار است .

مطالبات زنان ، آثار و پيامدها

شناخت مسائل و مشکلات زنان و نيازهاي واقعي‌شان، به انضمام درک صحيح و به موقع مسئولان از اين امور، مي‌تواند به هم‌گرايي ثمربخشي در رفع مشکلات منجر شود اما پيدايش دوگانگي در اين عرصه، باعث ايجاد مشکلات سياسي و اجتماعي خواهد شد. اگر خواسته‌هاي زنان متفاوت از اولويت‌هاي ارزشي نظام باشد، ايدة ناکارآمدي نظام اسلامي شکل مي‌گيرد و اين احساس در زنان پديد مي‌آيد که حاکميت درصدد برآوردن مطالبات آنها نيست. حال اگر در اين ميان جريان‌ها و تشکل‌هاي زنانه و حتي فمينيستي وجود داشته باشند که خود را همسو با مطالبات زنان نشان دهند، جامعه زنان ائتلافي ناخواسته در مقابل حاکميت شکل خواهد داد. به عبارت ديگر جريان‌هاي مخالف نظام سياسي از پتانسيل موجود در مطالبات زنان به نفع خود سود مي‌‌برند. بنابراين لايه‌هاي اپوزيسيون ضخيم‌تر خواهد شد.

گاهي ناهمسويي به شکل متفاوتي بروز مي‌کند؛ هر چند که زنان با مشکلات عيني و واقعي دست به گريبانند و مطالباتي هرچند نهفته در اين خصوص دارند؛ اما ممکن است نظام سياسي کشور اولويت‌هاي زندگي زنان را امور ديگري بداند. يکي از نشانه‌هاي تعارض زماني است که حاکميت تحت‌تأثير خواست مجامع بين‌الملل و حتي  متناسب با گزارشات، و بخشنامه‌هاي نهادهاي بين المللي، اولويت‌هاي زندگي زنان ديگر نقاط جهان يا اولويت‌هاي تصميم‌سازان و مديران عرصه بين‌الملل در الگوي غربي را در صدر مطالبات زنان ايراني قرار دهد .

در چنين فرضي نظام سياسي، نيازهاي کاذب يا مطالبات دسته چندم را به دغدغه‌هاي اصلي زنان تبديل مي‌کند. آنگاه توده‌هاي ميليوني زنان که با مشکلات عيني ديگر دست به گريبانند، از وضعيت موجود احساس ناخرسندي مي‌کنند. در حالت‌ ديگر نخبگان جامعه که در زندگي مردم عناصري تصميم‌ساز و الگوساز بوده‌اند ، فارغ از دغدغه‌هاي زندگي مردم، احساسات و خواست‌هاي خود را به همه زنان تسري مي‌دهند .

وضعيت بالفعل زنان نخبه از نظر تحصيل، شغل و موقعيت اجتماعي ايجاب مي‌کند که اولويت‌هاي آنان تا حدي متفاوت از اولويت‌هاي توده زنان باشد. از سوي ديگر قدرت چانه‌زني نخبگان و توان مديريتي آنان در هدايت و تصميم‌سازي مديران نيز به اين مسئله اضافه مي‌شود. اين دوگانگي‌ تأثير گسترده‌اي در هدايت نادرست مطالبات زنان خواهد داشت.
البته اگر رابطه‌اي دوسويه و منطقي ميان زنان نخبه و افراد جامعه زنان ايجاد شود مي‌تواند به درک متقابل و همگرايي آنان منجر گردد. لذا مسئوليت نخبگان آن است که از وضعيت زنان در تمام نقاط کشور آگاهي کافي داشته باشند و با جامعه زنان همراه باشند تا به درک‌ واقعيت‌هاي اجتماعي نائل شوند و از واقعيت‌هايي که در آينه آمار منعکس نمي‌شوند، مطلع شوند .

 هم‌گرايي ميان نظام ارزشي مورد نظر حاکميت اسلامي و زنان، تبيين اولويت‌ها و برنامه‌هاي نظام براي زنان، تاکيد بر حل مشکلات واقعي و رهايي از برزخ و تعارض ارزش‌هاي مدرنيته و اسلام به همسويي عظيمي ميان زنان و حاکميت تبديل مي‌شود. اين همسويي مانع به هدر رفتن سرمايه‌هاي ملي مي‌شود و حل مشکلات عيني و استقرار پايدار تفکر اسلامي در امر توسعه و عدالت را موجب مي‌گردد .

نکته پاياني در اين بخش اين است که متأسفانه مسئله زنان، مطالبات و اولويت‌هاي زندگي آنان، بيشتر براي مديران زن و مديران امور زنان دغدغه است و رجال سياسي نسبت به اين مسئله دغدغة کم‌تري دارند و حتي ممکن است احساس شود در حل مشکلات اين قشر با صف‌بندي زنانه مردانه مواجه شده‌ايم. مسائل زنان به مسائل خانواده و مسئله خانواده به همه مسائل اساسي کشور در ابعاد فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي ارتباط دارد و کم توجهي مسئولان نظام به مسائل زنان آسيبي جدي به شمار مي‌آيد.

بنابراين لازم است مديريت نظام اسلامي در هرم سياسي کشور به مطالبات زنان به عنوان کنشي اجتماعي بينديشد که مي‌تواند به مسايل فرهنگي، اقتصادي، سياسي و حتي امنيتي پيوند بخورد، قطعاً چنين کنش نيرومندي به راهبري و مديريت نيازمند است.

نگاهي به مطالبات واقعي زنان

مطالبه چه برخواسته از نياز واقعي باشد يا نياز کاذب نيازمند توجه مسئولان کشور و مديران فرهنگي است. به عنوان مثال اگر فرض شود که نظام آموزشي علي الاصول به منظور اشتغال طراحي شده است و به فرض اين‌که نظام تحصيل تا سطوح عاليه، براي دختران آسان شده است کشور با سيل دختران تحصيل‌کرده‌اي مواجه مي‌شود که جوياي شغل هستند. بنابراين نظام نمي‌تواند نسبت به اشتغال آنان بي‌تفاوت باشد و بايد براي اشتغال آنان چاره‌اي انديشيد چه اشتغال در زمرة نيازهاي واقعي باشد و يا در زمرة مطالباتي باشد که برآمده از تأثير ساختارهاي فرهنگي اجتماعي و الگوهاي سبک زندگي هستند. بنابراين همانگونه که برآوردن نيازهاي واقعي، رسالت متوليان امور است. توجه به مطالبات ديگر و مواجهة صحيح با آن دسته از مطالبات هم رسالتي ديگر است .

در اين‌جا مي‌توان به فهرستي از مطالبات واقعي زنان اشاره کرد :

1) حمايت هاي مالي از زنان بدسرپرست و فاقد سرپرست
2) اصلاح نگرش‌ها نسبت به جايگاه خانوادگي و اجتماعي زن و اصلاح باورهاي عاميانه و تحقير‌آميز
3)ارتقاء وضعيت بهداشت زنان به‌ويژه در موقعيت‌هاي خاص (از جمله بارداري و زايمان) و نسبت به بيماري‌هاي خاص زنان (از جمله سرطان سينه)
4)افزايش امنيت زنان در محيط کار و محيط اجتماعي به منظور کاهش آسيب‌پذيري و افزايش کارآمدي اجتماعي آنان
5) کاهش زمينه‌هاي خشونت خانگي عليه زنان از طريق افزايش مهارت‌هاي زنان، اصلاح نگرش مردان و مهارت‌افزايي آنان
6)حمايت از زنان سالمند؛ با توجه به بالاتر بودن سن اميد به زندگي در زنان و افزايش احتمال تک‌زيستي در سنين کهنسالي و با توجه به شرايط عاطفي زنان
7) تسهيل شرايط ازدواج با توجه به بالا رفتن سن ازدواج دختران و افزايش ميزان تجرد قطعي در ميان آنان. اين نکته که مردان در هر سني که ارادة ازدواج کنند از شانس ازدواج برخوردارند اما دختران بايد انتخاب شوند، به وضوح لزوم توجه خاص به دختران آمادة ازدواج را نشان مي‌دهد.
8)آشنا کردن مردان با جايگاه و مسئوليت‌هاي پدري و همسري .

 در ساليان اخير به دلايل مختلف نقش سازندة مردان در خانواده ناديده گرفته شده و يا کم‌رنگ جلوه نموده است و تضعيف اين جايگاه، نه تنها نفعي براي زنان ندارد، که موجب افزايش فشار بر آنان براي تأمين بخشي از هزينه‌هاي اقتصادي و مديريتي خانواده شده است و تعارض نقش‌ها و فشار مضاعف بر زنان را به همراه داشته است، تثبيت جايگاه مديريتي و حمايتي مردان به عنوان پدر و همسر مي‌تواند حمايت از زنان را افزايش دهد و فشارها را از دوش آنان بردارد .

9)حل معضلات قضايي و مشکلات مربوط به آئين‌‌هاي دادرسي زنان.

وابستگي زنان، به خانواده احتمال حضور زنان در محيط دادگاه‌ها براي پيگيري دعاوي خود را کاهش مي‌دهد، برخوردار نبودن زنان از درآمد مالي موجب پايين آمدن احتمال طرح برخي دعاوي حقوقي مي‌شود و شرايط ويژة روابط زناشويي و خانوادگي احتمال طرح دعوا عليه همسر يا ثمربخش بودن طرح دعاوي را کاهش مي‌دهد، لذا حمايت‌هاي ويژه از زنان براي دستيابي به حقوقشان و يا حمايت هاي جانبي ديگر موجه مي‌شود .

چگونگي مديريت مطالبات

مديريت مطالبات زنان، به معناي زمينه‌سازي براي شکل‌گيري مطالبات، شناسايي مطالبات در حال شکل‌گيري و هدايت مطالبات شکل‌گرفته يا در حال شکل‌گيري است. بدين منظور لازم است سياست‌ها و اقداماتي در دستور کار قرار گيرد و براي شکل‌گيري مطالبات صحيح، مبتني بر نيازهاي اساسي، زمينه‌سازي شود. به طور کلي مي‌توان اقدامات مورد نياز را به منظور مفهوم‌سازي، الگو‌سازي، آسيب‌شناسي و سازماندهي، در عرصه‌هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي در نظر گرفت. در اينجا صرفاً به برخي از اقدامات قابل پيگيري اشاره مي‌شود :

1-1)تبيين نيازهاي واقعي زنان؛ تبيين نيازهاي واقعي در مرحلة پژوهش موجب تفاهم نخبگان و مديران در خصوص موضوع واحد (نيازهاي واقعي) مي‌شود و تبيين اين نيازها، در مرحلة تبليغ و ترويج، ذهن جامعه را به سمت نيازهاي اساسي و شکل‌گيري مطالبه حول اين نيازها، معطوف مي‌نمايد .
2-1)تبيين چگونگي تأثيرگذاري ارزش‌هاي مادي بر زندگي زنان
3-1)اصلاح الگوي سبک زندگي و الگوي مصرف اقتصادي، ترويج روحية قناعت و کاهش حس رقابت در مصرف
4-1)اصلاح ساختارهاي اقتصادي به منظور کاهش مشکلات معيشتي مردم و ايجاد آرامش رواني در خانواده‌ها
5-1)تقويت پيوندهاي خويشاوندي به منظور افزايش حمايت‌ها و انتقال بخشي از مطالبات به مسيري که در نظام خويشاوندي قابل پاسخگويي باشد .
6-1)استفاده از ظرفيت‌هاي آموزشي و تبليغي رسمي و غيررسمي در هدايت غيرمستقيم مطالبات و ايجاد مطالبات نو و تقويت پيوند نخبگان با جامعة زنان.
7-1)زمينه‌سازي براي شکل‌گيري، توانمند‌‌سازي و شبکه‌سازي سازمان‌هاي مردم‌نهاد که در زمينه‌هاي پژوهشي و فرهنگ‌سازي، نيازمندي‌‌هاي جامعه زنان و پاسخ‌گويي پسنديده به مطالبات موجود فعاليت مي‌کنند.
8-1)ايجاد گفتمان‌هاي مسئله محور و ائتلاف‌هاي غيرسياسي به منظور دست‌يابي به اجماع در مسئله‌شناسي‌ها، سياست‌ها و اقدامات مورد نياز
9-1)تقويت پيوند ميان مديران، نخبگان، پژوهشگران و کنشگران در فضايي کارشناسانه و غيرسياسي که نتيجة آن افزايش کارآمدي مديران، آشنايي کنشگران با معضلات اجرايي، نشاط در جامعه علمي کشور، کاهش نگرش‌هاي انتزاعي و غيرواقع‌بينانه و برطرف شدن نگاه بدبينانه و صف‌بندي‌هاي زيان‌بخش است.
10-1)گزارش مستمر تلاش‌هاي صورت گرفته به جامعة زنان به منظور آشنايي هر چه بيشتر زنان با دستاوردها و ناکامي‌ها، افزايش اقناع عمومي، ايجاد زمينه براي نقد منصفانه و افزايش احساس مسئوليت عمومي براي حل معضلات .

آنچه گفته شد صرفاً پيش‌نويسي براي همفکري بيشتر ميان مسئولان، نخبگان و فعالان به منظور حل هر چه بهتر نيازمندي‌ها و پاسخ‌گويي به مطالبات زنان است. به اميد آن که اين پيش‌نويس، تصحيح، تکميل و مورد عنايت قرار گيرد .

نقل از سایت خبرگزاري زنان ايران

درباره رمضان

 

ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است.

می‌گویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است. این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌های قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است.ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در یکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است. بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیت‌ای درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد
. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»

آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزه‌داران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.

به برخی از حوادث و رویدادهای مهم این ماه اشاره می‌شود:

  • وفات حضرت خدیجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.
  • ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام نیمه رمضان سال دوم هجرت.
  • جنگ بدر در سال دوم هجرت.
  • فتح مکه در سال هشتم هجرت.


مبارک باد آمد ماه روزه
رهت‏خوش باد اى همراه روزه
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد
سرم را مست کرد آن ماه روزه
مسلمانان سرم مست است از آن روز
زهى اقبال و بخت و جاه روزه
بجز این ماه ماهى هست پنهان
نهان چون ترک در خرگاه روزه
بدان مه ره برد آن کس که آید
در این مه خوش به خرمنگاه روزه
رخ چون
اطلسش گر زرد گردد
بپوشد خلعت از دیباى روزه
دعاها اندرین مه مستجابست
فلک‏ها را بدرد آه روزه
چو یوسف ملک مصر عشق گیرد
کسى کو صبر کرد در چاه روزه
سحورى کم زن اى نطق و خمش شو
ز روزه خود شوند آگاه روزه
بیا اى شمس دین و فخر تبریز
تو اى سر لشکر اسپاه روزه

 

 

ميلاد نور مبارك

ميلاد منجي عالم بشريت حضرت مهدي (عج) مبارك باد

 

ميلاد امام‌زمان (عج) گرامي‌باد

 

دعاي سفارش‌شده از سوي امام‌رضا(ع) براي ظهور حضرت مهدي(عج)

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

اَلَّلهُمَّ أَصْلِحْ عَبْدَکَ وَ خَلیفَتَکْ بِما أَصْلَحْتَ بِهِ أَنْبِیاءَکَ وَ رُسُلَکْ، وَ حُفَّهُ بِمَلائِکَتِکْ، وَ أیِّدْهُ بِروحِ الْقُدْسِ مِنْ عِنْدِکْ وَ اسْلُکْهُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ، وَ أبْدِلْهُ مِن بَعْدِ خَوفِهِ أمْناً یَعْبُدُکَ لا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً، وَ لا تَجْعَلْ لِاحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلی وَلِیِّکَ سُلْطاناً وَ اْذَنْ لَهُ فِی جَهادِ عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّهْ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أنْصارِهْ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر .

 

بار خدايا ! كار ظهور بنده و خليفه‌ات - امام‌مهدي(عج) - را سامان ده به آنكه كار پيامبران و فرستادگانت را به آن سامان دادي و فرشتگانت را پيرامونش قرار ده و او را به روح‌القدس از سوي خويش تأييد فرما و از پيش‌روي و پشت‌سرش نگهباناني بگمار كه او را از هر بدي حفاظت كنند، و پس از دوران ترس، او را در عوض امنيتي فراهم آور كه تو را بپرستند و هيچگونه شركي نسبت به تو نداشته باشند، و براي هيچ‌يك از خلقت بر وليّ‌ات تسلطي قرار مده و او را براي جهاد دشمنت و دشمن خودش رخصت فرماي و مرا از يارانش قرار ده، به‌درستي‌كه تو بر همه‌چيز توانايي.

به بهانه روز معلم

 

اسم من گم شده است.

توی دفترچه ی پر حجم زمان

دیرگاهی است

فراموش شدم.

اسم من گم شده است

لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها

زیر آن بند غریب

پشت انبوهی از آن شرط و شروط

لای آن تبصره ها

اسم من گم شده است

در تریبون معلق شده سخت سکوت

حق من گم شده است.

زنگ انشاء

کسی انگار نمی خواست معلم بشود

شأن من گم شده است

شأن من نیست بنالم 

شأن من نیست بگویم

زتهی ، ز نبود

یا از این زخم کبود

لیک

 رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون

از همه رنج فزون.

اسم من گم شده است

نردبانی شده ام

صاف به دیوار ترقی

تا که این نسل و آن نسل

پای بر پله ی من

سوی فردا بروند

و غریبانه فراموش شوم

اسم من گم شده است.

روز معلم گرامي باد

نقش زنان در تغيير الگوي مصرف


امروزه ديگر بر همگان آشكار شده است كه محيط زيست در همه جا مورد بهره‌برداي بيش از اندازه قرار مي‌گيرد و تخريب و آلوده مي‌شود كه حاصل اين روند، از بين رفتن لايه ازن و تهديد سلامت همه موجودات زنده دنياست. از آثار زيان‌آور پرتو خورشيد آگاهي دارند و متوجه تغيير آب و هوا، گرم شدن زمين و شيوع بيمار‌ي‌ها هستند كه در بهار، برف زمستاني مي‌بارد و در زمستان، شاهد گرماي تابستانيم و اينها همه نتايج رفتار انساني است.

بدون امنيت زيست محيطي جهاني، امنيت ملي وجود نخواهد داشت؛ براي بقا در طبيعت، بايد از قوانين آن پيروي كرد و براي هماهنگي با طبيعت، بايد در شيوه‌هاي زندگي تغييراتي پديد آورد، بايد ارزش‌هاي طبيعت را درك كرد و به آن احترام گذاشت. در واقع تغيير الگوي مصرف و روي آوردن به درست مصرف كردن كالاها، انرژي و منابع، بنيادي‌ترين رويكرد براي مقابله با موج مصرف، تخريب محيط‌زيست و آلودگي به‌ شمار مي‌آيد. امسال که توسط رهبر فرزانه انقلاب، سال پيگيري نوآوري و شکوفايي و اصلاح الگوي مصرف نام نهاده شد، نقش زنان ايراني در فرهنگ ما با توجه به شرايط ‌زير، بسيار قابل تأمل و اثربخش است:

اگر آگاهي ما انسان‌هايي كه بي‌دريغ مصرف مي‌كنيم و بي‌رويه مواد زايد و آلوده توليد مي‌كنيم، در اندازه‌اي باشد كه هر بار از خود بپرسيم مصرف اين مواد و انرژي تا چه اندازه ضروري است و هر مقدار مواد زايد كه توليد مي‌كنيم، يا هر مقدار انرژي كه مصرف مي‌كنيم، چه اثري بر محيط‌زيست مي‌گذارد و چه هزينه‌اي را براي رفع آلودگي ناشي از آن بر ما تحميل مي‌كند و همچنين اگر الگوي مصرف را درست بشناسيم و اين الگو را در زندگي خود تعميم دهيم، شايد بسياري از مسائل ناشي از ورود آلاينده‌ها به محيط‌زيست حل شود، زيرا فزوني مصرف به معناي فزوني ضايعات و آلودگي محيط‌زيست است. اگر تصميم داريم در اين زمينه، نقش آلوده كننده كمتري داشته باشيم، بايد الگوي مصرف درستي براي خانواده ايراني تهيه كنيم كه در اينجا، زن به عنوان همسر، مادر، مدير برنامه‌ريز خانواده و كسي كه نقش اصلي در تنظيم خريد و چگونگي مصرف را به عهده دارد و همچنين به عنوان مربي، فرهنگ ساز نسل آينده و سرانجام به عنوان پيوند دهنده كودكان به خانه و جامعه، مي‌تواند نقش بسيار مهمي در تغيير الگوي مصرف و در نتيجه كاهش آلودگي داشته باشد.

راهكارهاي كاهش مصرف:


1
ـ ارتقاي سطح آگاهي زنان در زمينه مصرف درست:
در درجه نخست، ابزار زنان آگاهي و خودباوري آنهاست. آنان بايد به نقش آموزش دهنده خود درباره درست مصرف كردن و در نتيجه، كاهش ضايعات آگاه باشند و بچه‌ها را از كودكي در خانه گونه‌اي تربيت كنند كه افراد مصرف‌گرا نباشند و اين در صورتي ممكن است كه زن در زندگي روزمره، الگوي درستي از مصرف داشته باشد؛ براي مثال، دانستن ميزان کالري مورد نياز بدن در سنين گوناگون، كمك به خريد مواد به اندازه نياز مي‌شود. در موقع رفتن به فروشگاه، داشتن فهرست كالاهاي مورد نياز از خريد بي‌مورد جلوگيري مي‌کند. خريد در يك روز در هفته هم مي‌تواند هم از آلودگي هوا و هم از خريد زايد جلوگيري کند.

2
ـ كاهش استفاده از كالاهاي يك بار مصرف:
در سال 1990 در اتريش، خانواده‌هاي داوطلب با تغيير الگوي مصرف و كاهش استفاده از كالاهاي يك‌بار مصرف، موفق شدند زباله‌هاي توليدي خود را تا 19 درصد نسبت به خانواده‌هاي معمولي كه وارد مطالعه نشده بودند، كاهش دهند و اين كاهش پس از يك سال به 34 درصد رسيد.

3
ـ افزايش دوام اجناس توليدي:
اگر محصولات توليدي با دوام‌تر باشند و زنان در برنامه‌ريزي روزمره از محصولات بادوام‌تر استفاده كنند، مدت استفاده از آنها طولاني‌تر خواهد شد.


4
ـ كاهش ميزان سمي بودن زباله‌هاي خانگي:
خانم‌ها با جداسازي مواد زايد سمي خانگي در محل توليد، مي‌توانند از بسياري از آلودگي محيط‌زيست جلوگيري كنند.

5
ـ كاهش حجم زباله از راه بازيافت و استفاده دوباره:
امروزه در كشورهاي گوناگون جهان، بازيافت زباله بسيار معمول است و به علت اهميتي كه مواد اوليه در فعاليت‌هاي صنايع دارند و نيز محدوديت منابع و افزايش قيمت مواد اوليه مواد خام و سرانجام به دلايل ملاحظات زيست‌محيطي، 30 درصد اجزاي تركيبي زباله همچون كاغذ، مقوا، شيشه، پلاستيك، فلزات از راه بازيافت مورد استفاده دوباره قرار مي‌گيرند و بار ديگر به عنوان مواد اوليه به كارخانه‌ها تحويل مي‌شوند. 70 درصد مابقي اجزاي تركيبي زباله نيز توسط کرم خاکي با نام علمي آيزينيافوتيدا به كود آلي بيولوژي ورمي كمپوست تبديل و كودش به افزايش محصولات آن هم از نوع ارگانيك مي‌انجامد و خود كرم هم در توسعه صنايع داروسازي، صنايع غذايي، صنايع آرايشي و بهداشتي استفاده مي‌شود.

6
ـ استفاده از محصولات ارگانيك:
تغيير رفتار توليدکنندگان و مصرف‌کنندگان جهاني از سوي محصولات غير ارگانيک به سوي محصولات ارگانيک، منجر شد که در دهه‌هاي اخير، به ويژه از دهه 1980 ميلادي، حرکت به سمت کشاورزي ارگانيک مورد توجه قرار بگيرد و تحقيقات متخصصان کشاورزي متوجه آن شود، براي همين، كشاورزي ارگانيک در ساده ترين تعريف به عنوان «كشاورزي بدون افزودن مواد شيميايي مصنوعي و به طور خاص شيميايي» توسعه يابد.

بهاران مبارك‌باد

بهاران مبارك‌باد

 

اين ديوانگيست

که از همه گلهاي رُز تنها بخاطر اينکه خار يکي از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشيم

که همه روياهاي خود را تنها بخاطر اينکه يکي از آنها به حقيقت نپيوسته است رها کنيم

که اميد خود را به همه چيز از دست بدهيم بخاطر اينکه در زندگي با شکست مواجه شده ايم

که از تلاش و کوشش دست بکشيم بخاطر اينکه يکي از کارهايمان بي نتيجه مانده است

که همه دستهايي را که براي دوستي بسوي ما دراز مي شوند بخاطر اينکه يکي از دوستانمان رابطه مان را زير پا گذاشته است رد کنيم

که هيچ عشقي را باور نکنيم بخاطر اينکه در يکي از آنها به ما خيانت شده است

که همه شانس ها را لگدمال کنيم بخاطر اينکه در يکي از تلاشهايمان ناکام مانده ايم

به اميد اينکه در مسير خود هرگز دچار اين ديوانگي ها نشويم

 

و به ياد داشته باشيم که هميشه

شانس هاي ديگري هم هستند

دوستي هاي ديگري هم هستند

عشق هاي ديگري هم هستند

نيروهاي ديگري هم هستند

تنها بايد قوي و پُر استقامت باشيم و همه روزه در انتظار روزي بهتر و شادتر از روزهاي پيش باشيم.

 

 

نقش و تاريخ زنان در بقيع

درباره نقش و تاريخ زنان در بقيع، با موارد بسيارى روبه رو ميشويم كه نشان دهنده حضور مثبت و ماندگارى نام و ياد آنان است. در اين نوشتار، نمونه هايى ارائه ميشود.

 

حضور هميشگى در بقيع

عالمان دين، زيارت قبور را مستحب ميشمارند. اين استحباب، ريشه در رفتار پيامبر ص و نيز رفتار عملى فاطمه عليهاالسلام دارد و زن و مرد را شامل ميشود. رسول خدا ص به همراه تعدادى از ياران خود، هر شب جمعه به بقيع ميآمد و سه بار ميفرمود: «السلام عليكم يا اهل الديار».

 

چرا خبرم نكرديد؟

يزيد بن ثابت ميگويد: به همراه رسول خدا حركت ميكرديم تا كه به بقيع رسيديم. در آن جا قبر جديدى را يافتيم.
رسول خدا ص پرسيد: اين قبر كيست؟ گفتند: فلان زن. پيامبر او را شناخت و فرمود: چرا به من خبر نداديد؟ گفتند: شما روزه بوديد و استراحت ميكرديد و نخواستيم شما را بيازاريم. فرمود: اين كار را نكنيد؛ هر كس كه بميرد، خبرم بدهيد كه نماز من بر او، رحمت خواهد بود؛ آن گاه خود در برابر قبر ايستاد و ما پشت سر او ايستاديم و نماز ميت خوانديم.

 

او را از فشار قبر نجات بده

رسول خدا ص پس از دفن دختر خود، رقيه، كنار قبر او ايستاد؛ سر را به سمت آسمان بلند كرد و در حالى كه از ديدگانش اشك جارى بود، فرمود: من به ياد رقيه و سختي‌هايى كه او ديد، افتادم؛ دلم براى او سوخت و از خدا خواستم كه او را از فشار قبر نجات دهد. دعاى پيامبر، اين بود: خدايا! به خاطر من، رقيه را از فشار قبر، رهايى ده. خداوند نيز دعاى پيامبر ص را اجابت فرمود.

 

گريه فاطمه عليهاسلام كنار قبر خواهر

هنگامى كه رقيه، دختر پيامبر ص، از دنيا رفت، آن حضرت، خطاب به دخترش فرمود: به سلف صالح ما عثمان بن مظعون و يارانش، ملحق شو. در آن حال، حضرت فاطمه عليهاسلام در كنار قبر بود و آن قدر اشك ريخت كه قطرات آن به درون قبر فرو ريخت.

 

جايگاه نماز فاطمه عليهاسلام در بقيع

شيخ صدوق، پس از بيان كيفيت زيارت امامان بقيع عليهمالسلام، مينويسد: در مسجدى كه در آن جا هست، هشت ركعت نماز بخوان؛ يعنى براى هر امام از امامان چهارگانه مدفون در بقيع، دو ركعت نماز زيارت بخوان. گفته ميشود كه آن جا، جايگاه نماز فاطمه است. ظاهراً مراد از آن مسجد، بيت الاحزان است.

 

بيت الاحزان

پس از جريانهاى دردناك و ستمهايى كه به فاطمه زهرا عليهاالسلام شد، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهالسلام، خانه اى را در قبرستان بقيع - كه در سمت شرقى مدينه و بيرون از شهر بود - براى فاطمه عليهاالسلام ساخت كه به آن بيت الاحزان ميگفتند. فاطمه زهرا، هر صبح، به همراه حسن و حسين عليهماالسلام به بقيع مي‌آمد و در آن جا گريه ميكرد. شب كه فرا ميرسيد، على عليهالسلام، پى ايشان مي‌آمد و آنان را به خانه باز مي‌گرداند.

اين خانه كه خانه اسرار فاطمه (ع) است، در كنار قبور ائمه بقيع قرار داشت؛ تا آن كه در سال 1344ق. همزمان با تخريب بارگاه ائمه، توسط وهابيان، ويران گرديد.

 

چهل صورت قبر

اميرمؤنان على عليهالسلام، بنا بر وصيت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، او را شبانه دفن كرد و به كسى خبر نداد و قبر آن حضرت را مخفى كرد. امام على عليهالسلام، در بقيع، چهل صورت قبر درست كرد و روى آنها آب ريخت.

به گفته كاتب اسكافى، پس از جريان دفن مخفيانه و شبانه فاطمه زهرا عليهاالسلام، مردم به سوى بقيع حركت كردند و در پى يافتن قبر وى برآمدند؛ ولى نتوانستند قبر وى را شناسايى كنند.

طبرى مينويسد: مردم، صبح كردند و چهل قبر جديد در بقيع يافتند. همه در بقيع حاضر شدند؛ اما شناخت قبر، برايشان مشكل بود. يكديگر را سرزنش ميكردند كه پيامبر، تنها يك دختر از خود به يادگار گذاشت؛ آيا او بميرد و در تشييع پيكرش و نماز بر او حاضر نشويم و قبر او را نشناسيم؟ برخى از غاصبان حكومتى نيز گفتند: تنى چند از زنان مسلمان، بيايند تا اين قبرها را بشكافيم تا پيكرش را يافته، بر او نماز گزاريم و قبر او را زيارت كنيم. خبر به على بن ابى طالب عليهالسلام رسيد. او در حالى كه غضبناك بود، راهى بقيع شد. فردى به سمت بقيع دويد و به مردم گفت: اين على بن ابيطالب است كه به بقيع مىآيد و به خدا قسم ياد كرده است كه اگر سنگى از اين قبرها جابه جا شود، شمشير على، كارگر خواهد بود. آن گاه جمع حاضر در بقيع، پراكنده شدند.

 

برخى از زنان مدفون در قبرستان بقيع

در طول تاريخ اسلام، زنان نامدار بسيارى، در بقيع، به خاك سپرده شدند كه نام و مكان دفن آنان، نامشخص است.
شخصيتهاى زير، تعدادى از زنان مدفون در اين قبرستان هستند:

الف) فاطمه بنت اسد؛ او مادر اميرمؤنان على عليهالسلام است. همو على عليهالسلام را درون كعبه به دنيا آورد. قبرش در قبرستان بقيع، معروف است. پيكرش در نزديكى قبور امامان بقيع، به خاك سپرده شد.

ب) همسران پيامبر؛ ام سلمه، حفصه، ريحانه، زينب بنت جش، زينب بنت خزيمة، صفيه بنت حيى، عائشه و ماريه قبطية.

ج) عمه هاى پيامبر؛ صفيه و عائكه. صفيه، مادر زبير بن عوام است. او زنى شجاع، اديب و شاعر بود كه از فصاحت زيادى برخوردار بود و در جنگ خندق حاضر شد و يك نفر از يهوديان را به درك واصل كرد. صفيه، در سال 20 و در سن 73 سالگى، وفات يافت.

د) ام البنين؛ مادر حضرت عباس، قمر بنى هاشم.

ه) حليمه سعديه؛ مادر رضاعى پيامبر (ص).

و) دختران پيامبر؛ زينب، رقيه و ام‏كلثوم.

ز) ام كلثوم؛ دختر اميرمؤنان عليهالسلام.

ح) سكينه؛ دختر امام حسين عليهالسلام؛ او داراى فضيلت و بخشش فراوان بود و در سال 117، در حدود 80 سالگى وفات يافت.

لازم به ذكر است كه به جز دو فرد اخير، مزار ساير زنان، در بقيع، مشخص است.

 

ام البنين در بقيع

ام البنين، پس از حادثه غمبار عاشورا، مرتب به بقيع ميرفت و در آن مكان، به گريه و نوحه جانسوز مى‌پرداخت. مردم نيز گرد او جمع مى شدند و مى گريستند.15 روايت شده است كه او هر روز به بقيع مى‌رفت و ضمن همراه بردن عبدالله به عباس، فرزند قمر بنى‌هاشم، در عزاى فرزندش، شعر مى‌خواند. مردم و از جمله مروان بن حكم نيز جمع مىشدند و از سو گ و رثاى او، به گريه مى‌افتادند.

 

زينب صغرى در بقيع

پس از بازگشت كاروان حسينى از كربلا، زينب، دختر عقيل بن ابى طالب، به سوى بقيع آمد و در حالى كه بر شهداى كربلا مى‌گريست، اشعارى با مضمون زير را خواند:

«شما چه جوابى را براى پيامبر داريد، اگر از شما بپرسد: شما كه آخرين امتها هستيد، با اهل بيت و ياران و ذريه من چه كرديد؟
برخى اسير شدند و برخى در خون خون غلطيدند.

اگر من به شما سفارش كرده بودم كه با خاندانم به بدى رفتار كنيد، باز هم اين جزاى من نمى‌بود».

 

گنبدهاى مزار زنان نامى

از ديرباز، مسلمانان، گنبدهايى بر فراز مرقد شخصيتهاى بزرگ خود مى‌ساختند كه در بقيع نيز از اين بناهاى رفيع، وجود داشت. به جز گنبد بزرگ و سفيد مزار ائمه بقيع عليهمالسلام، چند گنبد معروف زير نيز وجود داشت:

الف) گنبد بيت الاحزان.

ب) گنبد مقبره دختران پيامبر.

ج) گنبد مقبره همسران پيامبر.

د) گنبد مقبره حليمه سعديه.

در سال 1343ق. اين بناها، توسط فرقه منحرف وكج انديش وهابيت، تخريب شد. اين گروه، همزمان، بارگاه حضرت خديجه عليهاسلام در مكه، حوا در جده، حمزه در احد و ابن عباس در طائف را نيز ويران كردند.

منبع:  سايت شيعه آنلاين

مثبت انديشي و نتيجه آن در زندگي


          

چیزی كه نحوه زندگی انسانها را مشخص می كند، تفسیر و نوع دیدشان نسبت به  وقایع بیرونی است نه خود آن وقایع.
سرمنشأ مثبت اندیشی از باورهای ما می آید. باورها و اعتقادات هر فرد و نوع برداشتش از زندگی و وقایع آن است كه او را به سمت و سوی خوشبختی و یا بدبختی می برد. هر اتفاقی كه در زندگی ما پیش می آید از نظر ما یا خوشایند است یا ناخوشایند. پس هر امری می تواند باعث خوشحالی و خوشبختی ما و یا باعث ناكامی و ناراحتی ما شود.
مثبت اندیشی به ما كمك می كند كه بتوانیم تغییرات مفیدی در رفتار، گفتار، كار و زندگی خود ایجاد كنیم .
كلمات نیز تأثیر بسیاری بر افكار و احساسات ما می گذارند. كلمات می تواند ما را بسیار هیجان زده، متأثر یا خوشحال كند. پس دقت كنید كلماتتان را در جهت مثبت و زیبا كردن افكار و احساساتتان به كار ببرید.  
به كاربردن واژه ها و عبارات تأكیدی مثبت در زیباتر شدن افكار و اعمال ما و بهبود كیفیت زندگیمان تأثیر بسیار زیادی دارد و باعث ایجاد شور و شوق در زندگی می شود. مثل این جمله: «من شایسته موفقیت هستم و همیشه به اهدافم می رسم.»
هیچگاه مشكلات و سختیهای زندگیتان را لعنت و نفرین نكنید. این فكر كه دنیا سرشار از مشكل است را دور بریزید و در عوض هرگاه موقعیت نامطلوب یا مسئله ناخوشایندی در زندگیتان پیش آمد، به دنبال راههای مثبت و طلایی برای حل آن مسائل باشید. به كار بردن این روش باعث ایجاد رضایت در شما و حل شدن مسائل زندگیتان به گونه ای مثبت و خوب می شود.
نحوه اظهار نظر كردن در مورد دیگران و كارهایشان نیز بسیار مهم است. سعی كنید سریع و منفی در مورد چیزی اظهار نظر نكنید. ابتدا در مورد آن فكر كنید بعد نظر خود را از جنبه مثبت مطرح كنید تا تأثیر بیشتری بر مخاطبتان داشته باشد.
در اطراف همگی ما افراد منفی بافی هستند كه با افكار و گفتار منفی شان سعی دارند، باعث تضعیف روحیه ما شوند. سعی كنید تا حد امكان با چنین افرادی همنشین نشوید.
بسیاری از مردم افكار منفی را در زندگیشان مد نظر قرار داده و به آنها بها می دهند. حتی در صحبتهایشان با یكدیگر مدام از سختیهای كارشان، كم خوابیهای شبانه، نداشتن استراحت گله می كنند و همین امر تأثیر منفی بر فكر آنها گذاشته و باعث خستگی و ناامیدی شان می شود.
مطمئن باشید كه اطرافیانتان هیچ علاقه ای به شنیدن سخنان منفی شما ندارند. سعی كنید در مورد جنبه های مثبت زندگی و كارتان برای دیگران صحبت كنید. زیرا شنیدن آنها می تواند برای دیگران هم جالب باشد.
به نظر شما بهتر نیست كه ما به جای اینكه فقط به مشكلات، بی عدالتی ها، گرانی و تورم، بی پولی، بیكاری و هزاران فكر منفی دیگر تمركزكنیم، به اینكه در زندگیمان بسیاری از اوقات كارها درست و خوب پیش می روند فكر كنیم و از این موضوع شگفت زده شویم و به جای گله و شكایت از زندگی و كار، هر جا كه هستیم از وفور نعمت و ثروت و خوش اقبالی صحبت كنیم؟
ممكن است شما در آخرین سفرتان از اینكه هواپیما چند ساعت تأخیر داشته و مجبور شده اید چند ساعت از وقتتان را در فرودگاه بگذرانید، بسیار ناراحت و معترض باشید و تا چند روز از تأخیر پرواز و خستگی مفرط خود به خاطر معطلی در فرودگاه، با ناراحتی و دلخوری برای دوستان و همكارانتان تعریف كنید. ولی آیا تا به حال از پروازهای خوب، راحت، به موقع و به سلامت خود بسیار خوشحال شده اید و آیا آنها را بارها برای دوستانتان تعریف كرده اید؟
وقتی از شما می پرسند آیا امروز روز خوبی داشته اید، چه جوابی می دهید؟ آیا جواب می دهید: «روز بسیار سخت و طاقت فرسایی بود.» یا می گویید: «روز خوبی داشتم. خدا را شكر همه چیز بر وفق مراد بود.»
 اگر به تمام لحظات زندگیمان فكر كرده و آنها را مروركنیم، می بینیم كه در طول زندگی لحظات خوشایند و لذت بخش زیادی برای ما رخ داده است. پس چرا به جای فكر كردن به لحظات شاد و زیبای زندگیمان به لحظات سخت فكر كنیم؟
فراموش نكنید كه افكار منفی می تواند یك روز سفید را خاكستری نشان دهد و افكار مثبت حتی یك روز خاكستری را زیبا و سفید می كند.
به طوركلی مثبت اندیشی و افكار منفی هر دو به صورت مسری از فردی به فرد دیگر سرایت می كند. شما می بایست سعی كنید به جای اینكه اجازه دهید افكار منفی دیگران بر شما تأثیر بگذارد و روحیه شما را تضعیف كند، با گفتار مثبت خودتان اندیشه ها و افكار مثبت را به دیگران منتقل كنید و به آنها بیاموزید كه افكار منفی شان را كنار گذاشته و اندیشه های مثبت را جایگزینش كنند. با این كار شما می توانید هم به اطرافیان خود كمك كرده و هم روحیه مثبت اندیشی خود را تقویت كنید.
هرگاه حادثه ناراحت كننده ای در زندگیتان پیش آمد، به جای اینكه مأیوس و نگران شوید، آن را به فال نیك گرفته و به این فكر كنید كه قطعا" راه دیگری برای سعادت و خوشبختی شما گشوده شده و می بایست آن راه را بیابید.
سعدی در بیت زیر به زیبایی این موضوع را بیان می كند:
«خدا گر به حكمت ببندد دری    به رحمت گشاید در دیگری»
به فرض اگر شما شغلتان را از دست داده اید، پیشنهاد می كنم به جای تأسف و ناراحتی، خوشحال باشید زیرا این مسئله پیام مثبتی برای شما دارد. از دست دادن شغلتان بدین معناست كه شما باید وارد كار جدید و بهتری شوید و فراموش نكنید كه در هر امری حتی به ظاهر ناراحت كننده، جایی برای  خوشحالی و موفقیت وجود دارد.
نوع نگرش و تفكرات هر انسانی نشاندهنده شخصیت، اعتقاد و باورهای او می باشد و ناشی از نحوه توجیه و تفسیر تجربیاتش است.
خوش بینی نیز می بایست عاقلانه باشد . نباید خوش بینی را با اعتماد كوركورانه به هر كسی یا چیزی اشتباه بگیریم. مثلا" در سرمایه گذاری در هر نوع فعالیتی بهتر است هم خوش باشیم و هم در كنار آن با نگاهی نقادانه و دقیق جلو برویم. نظر نقادانه به شما كمك می كند كه جلوی هدر رفتن سرمایه تان را بگیرید و دقیق ترو بهتر تصمیم بگیرید. اگر قرار است در كاری سرمایه گذاری كنید بهتر است، 70% با دید خوشبینانه و 30% با دید نقادانه جلو بروید و در مورد آن كار تفكر و بررسی كرده و سپس تصمیم گرفته و اقدام كنید.

آقاجان دلم تنگ است

بهانه می کند  تو را

دلم برای درد خویش

برای حرفهای تو

برای قلب سرد خویش

ز یاسها شنیده ام

حدیث بوی خوب تو

دلم پر از جوانه شد

به یمن خاک کوی تو

هزارمین شب است این

دلم فسرده گشته است

سکوت غم گرفته ام

فغان و ناله می زند

چه با کنایه می زند:

که بی حضور سبز تو

چه شنبه ها؛

که جمعه شد

چه جمعه ها؛

که شنبه شد

 

 

من و پنجره و جمعه دست در دست انتظار پشت حوصله ي باغ بيدار نشسته ايم تا مبادا روزي كه مي آيي خواب به سراغمان بيايد! راستي براي چندمين بار شكوفه هاي بهارنارنج دلم به شوق آمدنت شكوفا شدند و در خزان نيامدنت بر زمين ريختند، پس كي مي آيي؟ وقتي اشك ميهمان آسمان چشمان من مي شود،در عصر نيامدنت مي فهمم كه هنوزبايد شمع روشن كند. آخر تا چند جمعه ي ديگر مي توانم تاب بياورم؟ شمع دلم آب شد، پس كي مي آيي؟

 

 

زنان شاغل و درآمد بيشتر از مردان

 

گذشته از مسایل خصوصی زندگی زناشویی، پول دلیل اصلی مشاجرات همسران است. اما این ماجرا در سالهای اخیر بسیار بیشتر موضوع اختلافات جدی میشود.

 

 

گذشته از مسایل خصوصی زندگی زناشویی، پول دلیل اصلی مشاجرات همسران است.
                                                   

تا همین چند وقت پیش، اکثر شوهران بیش از همسران خود-که بیشتر به امور منزل و فرزندان رسیدگی میکردند- درآمد داشتند. حالا دیگر این موضوع صحت ندارد. زنان امروز تحصیلات عالی - یا حداقل دیپلم - دارند، و میتوانند مشاغلی پردرآمد داشته باشند. در نتیجه، زنان دیگر نگران اینکه از حمایت مالی همسر خود برخوردار باشند نیستند و توجه خود را بر پیشرفتهای شغلی خود متمرکز میکنند. گاهی اوقات این بدان معناست که زن، پول بیشتری از شوهر خود به خانه می آورد.

درآمد بیشتر زن، در زندگی بعضی زوجها، مشکلاتی حل نشدنی ایجاد میکند. بعضی از مردان احساس میکنند که این تغییر نقش به شکلی که عملا زن نان آور خانه باشد و مرد به انجام بعضی امور خانه و فرزندان بپردازد، مردانگی آنها را زیر سوال میرود. در طرف مقابل، زنان شاغل نیز از اینکه بسیاری از مخارج زندگی بر عهده آنان باشد و همچنین مسئولیت بخش بزرگتری از امور خانه نیز بر گردنشان باشد، نسبت به زندگی مشترک سرد میشوند
.

و البته بسیاری از زنان و مردان در اعماق وجود خود با این "تغییر نقش" راحت نیستند. سازگار شدن با چنین شرایطی، برای کسی که در یک خانواده سنتی رشد یافته باشد و از نظر روانی به نقش سنتی زن و مرد در خانه عادت کرده و آن را قبول داشته باشد، کار ساده ای نیست. بیشتر مردان احساس میکنند که باید "سرپرست و روزی رسان" باشند و نگهداری از خانواده به این حس تحقق میبخشد. از طرفی زنان بسیاری نیز وجود دارند که مرد را "نان آور" خانه میدانند
.

آنها به این عقیده وابسته شده اند که اگر مردی از آنها حمایت کند، جنبه زنانگی وجودشان قدرت بیشتری خواهد یافت. از نظر آنها شوهری که پول بیشتری به دست نیاورد - حتی اگر این کار عملا و منطقا غیر ممکن باشد - چندان شایسته احترام نیست
.

اگر شما درآمدی بیش از شوهر خود دارید و این مسئله مشکل ساز شده است، زمان یک گفتگوی صریح و صادقانه درباره نقش جنسی فرا رسیده است. شاید مشکل اصلی این باشد که شما یا همسرتان به اطمینان بیشتر نیاز دارید. شاید شما نیاز دارید بیشتر "زن" باشید یا شوهرتان میل دارد در زندگی مشترک نقشی "مرانه تر" داشته باشد. اگر مشکل این باشد، باید به فکر راه حلهایی باشید که بدون دخالت دادن مسائل مال، هر دوی شما را در موقعیتی متناسب با جنسیتتان قرار دهد. برای مثال اگر شوهرتان بیشتر به امور فنی خانه بپردازد و تهیه شام به عهده شما باشد، هر دو میتوانید در نقشهای سنتی زن / مرد خود باقی بمانید
.

در جامعه ما، پول معمولا به معنای قدرت است. در میان یک زوج، کسی که درآمد بیشتری داشته باشد ناخودآگاه احساس قدرت بیشتری میکند و در مقابل کسی که کم درآمدتر است، احساس ضعف خواهد داشت. اگر میخواهید این مسئله تعادل زندگی شما را برهم نزند، باید مسائل مالی را با یکدیگر مورد بررسی قرار دهید و مهم این است که پول ا به شکل واقعی آن ببینید
:

"
پول، پول است نه قدرت. در عوض پول را به عنوان جزء اصلی برنامه مالی خود درنظر بگیرید، شما باید وظایف و پول را با هم مورد مطالعه قرار دهید. هنگامی که درباره امور خانه صحبت میکنید باید خود و همسرتان را به عنوان یک تیم درنظر داشته باشید. به این ترتیب اگر شما بیشتر از همسر خود درآمد دارید، سهم شما در این کار تیمی حمایت مالی از امور خانه و سهم شوهرتان، کارهایی است که به واسطه مهارتهای خود انجام میدهد که میتواند شامل رسیدگی به امور فنی و نظارت و نگهداری از بچه ها باشد
."

نکته آخر
به یاد داشته باشید که گفتگو و رابطه صحیح، کلید موفقیت است. قبل از اینکه رنجشهای کوچک رشد کرده و به کینه تبدیل شوند درباره آنها گفتگو کنید. مسئولیتها را طوری تقسیم کنید که هیچ یک از دو نفر احساس نکند باری بیش از حد توانش بر دوش دارد. تمام مسئولیتها را به تنهایی بر عهده نگیرید، چنین نقش فداکارانه ای نمیتواند موفق باشد و شما به زودی تبدیل به موجودی ایرادگیر خواهید شد. هدف اصلی این است که من و او را فراموش کرده و به "ما" تبدیل شوید.

نقش تقوي در كنترل و مهار غرايز

 

هبوط انسان به زمين، او را در شرايطي قرار داد كه توازن قوا در وجود او به نفع غرايز بشري به هم خورد.

بنابراين، خداوند متعال به وسيله وحي و ارسال پيامبران سعي كرده است كه نيروي عقل و قواي مثبت انساني را بر غرايز او تفوق بخشيده و انسان را آماده ورود به بهشت و سعادت ابدي نمايد.

در مقاله حاضر نويسنده سعي كرده است نگاهي اجمالي به قواي متعدد انسان و راه رهايي او به سوي سعادت بپردازند. مطلب را با هم از نظر مي‌گذرانيم:

 

پيچيدگي خلقت انسان

انسان در بينش و نگرش قرآني، شگفت انگيزترين آفريده خداوند است. ظرفيت وجودي انسان كه از پست‌ترين عناصر وجود (گِل و مني) و برترين آن (روح) آفريده شده، (مؤمنون آيه12 و حجر آيه29) به گونه‌اي است كه مي‌تواند در عالي‌ترين مقام وجودي ممكن براي ممكنات يعني "قاب قوسين او ادني" (به اندازه فاصله دو سوي يك كمان يا نزديك‌تر از نظر وجود شناختي به خداوند نزديك شود) بنشيند و يا در پست‌ترين مقامات وجودي يعني "كالانعام بل هم اضل" (همانند چارپايان و گمراه‌تر و پست‌تر از ايشان شود؛ اعراف آيه179) قرار گيرد.

چه راهكاري براي دست‌يابي به خوبي و اهداف خلقت بشر مي‌توان جست؟ در ديدگاه و تحليل قرآني چگونه مي‌توان اين غرايز را تعديل و يا مهار كرد؟

آفرينش انسان به گونه‌اي است كه بتواند مقام خلافت الهي را به عهده گيرد (بقره آيه30) و توانايي آن را داشته باشد تا هم درك درستي از همه آفريده‌هاي والا و پست داشته باشد و به ربوبيت طولي و پروردگار عرضي هر آفريده‌اي را به كمال لايق ايشان برساند. اين جز داراي همه اسماي وجودي الهي ممكن نمي‌شود. از اين رو همه اسماي وجودي را نخست در حوزه معرفتي و شناختي به انسان به كرامت و عنايت داده شد تا به "كدح" و تلاش سخت و توكل و عنايت الهي از نظر وجودي آن تحقق و فعليت بخشد و بتواند از قرارگاه زمين بر همه كائنات خلافت و ولايت كند. البته در بينش و نگرش قرآن، خلافت انساني دو بعد دارد:

بعدي كه از آن همه بشر و انسان است و آن ظرفيت معرفتي و شناختي و استعداد ذاتي اولي است كه از اين لحاظ خداوند مي‌فرمايد: "لقد كرمنا بني آدم" (اسراء آيه70) ما فرزندان آدم را تكريم كرده و برايشان بزرگواري كرده و كرامت بخشيديم.

بعد ديگر آن كه خلافت ولايتي است تنها از آن انسان‌هاي كامل است و فقط كساني به اين مقام دست مي‌يابند كه همه اسماي معرفتي را به فعليت برسانند.

از سويي خداوند، انسان را در همه چيز از اعضا و جوارح گوناگون و رنگ‌ها و اندازه‌هاي متفاوت متعادل و متناسب آفريده است: "الذي خلقك فسويك فعدلك في ‌اي صورة ما شاء ركّبك" (انفطار، آيه 7 و 8) و آفرينش او به عنوان نيكوترين ساختار در جهان آفرينش مطرح مي‌شود: "لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم" (تين، 4) زيباترين ساختار در شكل ظاهر و اعضا و يا عقل و تميز و يا سيرت باطن و صورت ظاهر.

به هر حال بهترين ساختار مي‌تواند به جهت نحوه آفرينش و همه شئون و جهات وجودي انسان باشد كه بدان شايستگي عروج به فراترين مرتبه را دارا شده است. از اين رو خداوند خود را به عنوان بهترين آفريننده ستايش مي‌كند و مي‌فرمايد: فتبارك الله احسن الخالقين (مؤمنون آيه14)

 

طبيعت‌هاي انسان

بنابر اين در بينش و نگرش قرآني و در آموزه‌هاي وحياني انسان برخوردار از دو طبيعت و عنصر متفاوت است كه از آن به جان و تن و يا فطرت و غريزه تعبير مي‌كنند. اين عناصر دوگانه و متضاد متأثر از الهامات تقوايي و فجوري در وجود انساني فعاليت مي‌كنند و هر يك مي‌كوشد تا قواي خود را بر انسان چيره كند و زمام امور ديگر قواي موجود در انسان را در دست گيرد. اما پرسش اساسي اين است كه آيا در بينش قرآني هم مطلب آن چه گفته شد مي‌باشد؟ يا اين كه به طور طبيعي چيرگي از آن قواي طبيعي و غريزي است؛ زيرا با هبوط انسان به زمين با توجه به مقتضيات و شرايط زيستي، قواي غريزي تقويت شده و به نوعي چيرگي دست يافته‌اند، از اين روست كه تلاش دو چنداني نياز است تا قواي غريزي مهار و در راستاي تكاملي بشر به كار گرفته شود؟ به نظر مي‌رسد كه با هبوط انسان و شرايط زيستي در زمين و غلبه و چيرگي قواي غريزي، انسان در نوعي گرايش طبيعي به سوي فجور قرار گرفته است و براي رهايي آن نمي‌تواند تنها به عقل و قواي فطري و روحي خود تكيه كند، بنابراين نياز است تا از سوي امر ديگري مورد حمايت و پشتيباني قرار گيرد. امري كه در پس هبوط انسان به عنوان عنصر هدايت الهي از آن ياد شده است و ما به عنوان آموزه‌هاي وحياني با آن آشنا هستيم (بقره آيه38)

براي رهايي از هر يك از خصلت‌ها و ويژگي‌ها ناپسند و يا تعديل قواي فجور و شهواني و مهار آنهاست كه آموزه‌هاي وحياني از سوي خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به اين آموزه‌ها خود را به سوي كمال برساند.

براي دست‌يابي به واقعيت طبيعت بشري و نقش آموزه‌هاي وحياني در مسير تكاملي بشر بايد در اين جا به گزاره‌هاي خبري و معرفت شناختي قرآن درباره انسان و وضعيت او در خلقت و آفرينش مراجعه كرد. بنابراين مسئله در اين بخش از نوشتار شناخت طبيعت بشري و وضعيت او بر پايه داده‌هاي وحياني است.

انسان در طبيعت دنيا

چنان كه ديديم قرآن كريم با آن كه براي انسان مقاماتي را بيان مي‌كند كه بيانگر جايگاه و ارزش انسان در ساختار هستي است. مقاملتي چون:

• كرامت (اسراء آيه70)

• خلافت (بقره آيه33)

• امانت‌داري (احزاب آيه72)

• نيك سرشتي و فطرت پاك (روم آيه30)

• قابليت تكليف برداري و حس مسئوليت (بقره آيه38 و نيز 35 و 256)

• قابليت تعليم و تربيت (نحل آيه 78 و نساء آيه 113 و بقره آيه 129 و الرحمن آيه2 و 4)

• قابليت تزكيه و پرورش (بقره آيه151 و 129 و جمعه آيه 2)

با اين همه از اوصافي برخوردار است كه قرآن از آن به طبيعت بشري ياد مي‌كند. اين خصلت‌ها و صفات كه به لفظ خلق از آن ياد مي‌شود، بيانگر آن است كه انسان در طبيعت خود به گونه‌اي است كه اين صفات غريزي و طبيعي بر او چيره است و طبيعت زميني نيز وي را ياري مي‌كند تا اين بخش تقويت و نيرومند شود.

 

اوصاف و خصلت‌هاي ناپسند دنيايي كه بر او حاكم مي‌شود و چه بسا موجبات سقوط خويش را فراهم مي‌سازد. اين صفات كه قرآن به آن اشاره مي‌كند عبارتند از:

1- ضعف و سستي:

انسان موجودي ضعيف و ناتوان است. اين سستي و ناتواني به اصل خلقت و آفرينش انساني باز مي‌گردد؛ زيرا قواي شهواني و غرايز طبيعي بشر كه در انسان وجود دارد همواره وي را به سوي خواسته‌هاي خود هدايت مي‌كند (الميزان، ج 4 ص 288 و مجمع البيان ج 3 ص 58) و غريزه زمام امور بشر را در دست مي‌گيرد و حتي بر عقل و هوش او چيره شده و بر آنها حكومت مي‌كند. اين ناتواني انسان در برابر غرايز است كه وي را از گرايش به سوي فطرت باز مي‌دارد و نمي‌گذارد تا به خواسته‌هاي فطرت پاسخ دهد و با عقل همراهي كند. از اين روست كه قرآن به اين ويژگي طبيعي بشر اشاره كرده و مي‌فرمايد: خلق الانسان ضعيفا (نساء آيه28)

2- زيان و خسران:

قرآن همه انسان‌ها را در زيان مي‌بيند و بيان مي‌دارد كه انسان به طور طبيعي به سوي زيان خود حركت مي‌كند؛ (عصر آيه 2) زيرا اگر هدف از خلقت و آفرينش بشر، شناخت و بندگي خدا باشد (ليعبدون) به طور طبيعي انسان گرفتار و ضعيف النفس به سوي خواسته‌هاي دنيوي مي‌رود و از بندگي و عبوديت دور مي‌شود، از اين رو گرفتار زيان و خسران مي‌گردد و از هدف والا باز مي‌ماند. در آيه يك همين سوره سخن از عصر به ميان آمده است كه به نظر مي‌رسد اشاره به دوره‌اي باشد كه انسان در طبيعت و دنيا زندگي مي‌كند و بخش كوچكي از زندگي بشر در هستي به شمار مي‌آيد. در اين دوره كه از آن عصر ياد شده است، انسان به جهت زيست طبيعي به سوي خواسته‌ها و اميال طبيعي گرايش مي‌يابد و از هدف اصلي خلقت و آفرينش خود كه بندگي و تكامل و لقاي الهي است باز مي‌ماند. طبرسي در مجمع البيان خسران آدميان را از آن جهت دانسته است كه هر روزي كه از وي به غفلت مي‌گذرد از عمر وي كاسته مي‌شود و انسان گمان مي‌كند كه بر عمر او افزوده شده است و از گناه نمي‌گذرد ولي انجام اطاعت را به فردا مي‌افكند و اين گونه است كه گرفتار خسران و زيان مي‌شود و عمر شريف خود را به پوچي تباه مي‌سازد. (مجمع البيان ج 3 ص 58 و نيز ج 10 ص 815)

3- فراموشي و غفلت:

خداوند انسان را به فراموشي نسبت مي‌دهد و طبيعت را با غفلت و نسيان پيوند مي‌زند. اين خصلت موجب مي‌شود تا غافل از هدف آفرينش خود گردد و حتي از نعمت‌هايي كه به وي مي‌بخشد، غافل شده و از خدا سپاسگزار نباشد. خداوند درباره اين خصلت انساني مي‌فرمايد: اذا خوله نعمه منه نسي ما كان يدعوا اليه من قبل و جعل الله انداد (زمر آيه 8) پس از آن كه به وي نعمت بخشيديم گويي در آن گرفتاري و پريشان حالي ما را هرگز نخوانده بود و براي خدا شريك قرار مي‌دهد.

4- ترديد و دودلي:

انسان درباره حقايق واكنش ترديدآميزي از خود بروز مي‌دهد و به جاي آن كه حقايق ثابت و آشكار را بپذيرد با ايجاد ترديد و دودلي مي‌كوشد تا آن را بپوشاند و كتمان كند و به سوي خواسته‌هاي نفساني و اجابت آن روي آورد. اين گونه است كه انسان طبيعت خود را به گونه‌اي مي‌پروراند كه از فطرت دور گردد. (مريم آيه 66 و 67(

5- ياس و نوميدي از خدا، كفران نعمت:

ظلم و ناسپاسي از ديگر ويژگي و خصلت‌هاي طبيعت بشري است كه قرآن بدان اشاره مي‌كند درباره ناسپاسي انسان مي‌فرمايد: "و كان الانسان كفورا" (اسراء آيه 67) و نيز: "ان الانسان لكفور" (حج آيه 66)

و درباره نوميدي از رحمت خدا مي‌فرمايد: "لايسئم الانسان من دعاء الخير... فيئوس قنوط" (فصلت آيه 49) اين گونه خصلتها و نيز صفت كفران نعمت وي را به سوي ظلم و ناسپاسي سوق مي‌دهد و خداوند بدين سبب وي را به عنوان ظلوم و جهول ناميده و به اين ويژگي وي اشاره مي‌كند تا با هدايت الهي آن را مهار و كنترل كند. (هود آيه 9 و ابراهيم آيه 34 و احزاب آيه 72)

6- فخر فروشي

(هود آيات 10 و 11)؛ بي‌تابي و شتاب ناروا (انبياء آيه 37 و اسراء آيه 11)؛حرص و آز (معارج آيه 19)؛ ناله و فرياد (همان 20)؛بخل و منع خير از ديگري (همان 21 و اسراء آيه 110)، غرور (انفطار آيه 6)؛ طغيان (قيامت آيه 5 علق آيه 6 و 8)، جدال و جدل (كهف آيه 54) از ديگر خصلت و خصوصيات طبيعت گراي انسان است كه وي را از فطرت دور مي‌سازد و نمي‌گذارد تا بعد فطري و روحاني انسان نيز پرورش يابد.

اگر به واژگاني چون تقوا توجه شود، به خوبي مي‌توان دريافت كه اين واژه به معناي كنترل و مهار غرايز و طبيعت بشر است. از اين رو برخي تقوا را مهار و يا چيزي همانند دستگاه كنترل كننده دانسته و معنا كرده‌اند

7- اختلاف و منفعت جويي:

استاد مطهري با استفاده از آيات قرآني بيان مي‌دارد كه طبيعت انسان، اختلاف و اختلاف خواهي و منفعت جويي است. وي درباره ريشه‌يابي اختلاف ميان بشر بر اين باور است كه ريشه اختلاف را مي‌بايست در مسئله منفعت جويي بشر دانست. به نظر مي‌رسد استاد در اينجا نيم نگاهي به ديدگاه استادش علامه طباطبايي (ره) درباره ريشه اختلافات بشري دارد؛ زيرا علامه طباطبايي (ره) با عنايت به آيه 32 سوره زخرف بر اين باور است كه انسان به جهت غريزه استخدام‌گري كه در ذات وي نهاده شده، موجودي استخدام‌گر و تسخيرگر مي‌باشد و مي‌كوشد تا به هر وسيله‌اي ديگري را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره‌مند شود؛ از اين رو روحيه استخدام‌گري وي را وا مي‌دارد تا به تشكيل اجتماع اقدام كند تا از منافع بيشتري از اين طريق بهره‌مند شود.

به نظر استاد مطهري، اختلاف عنصر اصلي زندگي بشر را تشكيل مي‌دهد و انسان به طور طبيعي و غريزي موجودي است كه با ديگري (هر كس كه باشد) اختلاف دارد. مراد ايشان اختلاف در شكل ظاهري و روحيات و مانند آن نيست، بلكه منظور و مقصود ايشان اختلاف در رفتار و كنش و واكنش‌هاي فردي است. وي اختلاف را به عنوان اصل در زندگي بشر شناسايي مي‌كند و از اين اصل به عنوان عامل ياد مي‌كند. مراد وي از عامليت در اينجا، همان اصالت و عنصر اصلي بودن است. به اين معنا كه اختلاف ميان دو فرد اصالت دارد و امري عارضي نيست تا بتوان به آساني آن را از ميان برداشت و يا مهار و كنترل كرد و يا به شكلي از اشكال آن را تغيير داد. به سخني ديگر، اختلاف در ميان افراد بشري، امري طبيعي و مولفه اصلي است و از اصالت برخوردار مي‌باشد. اگر بخواهيم براي آن همانند بجوييم مي‌توانيم از بخل و حرص بشر سخن بگوييم كه آن نيز در تحليل قرآني از انسان و بشر به عنوان امر اصيل شمرده شده است و خداوند در قرآن انسان را موجودي دانسته است كه اين گونه آفريده شده است؛ از اين روست كه از اين خصوصيات به خلقت و آفرينش تعبير مي‌كند تا اصالت و فطري و يا غريزي بودن موضوع را بنماياند، چنان كه درباره حرص و آز انساني مي‌فرمايد: "ان الانسان خلق هلوعا ؛ اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا" ؛ انسان اين گونه آفريده شده كه حريص و آزمند باشد، از اين روست كه هرگاه شر و بدي با او تماس بگيرد ناله مي‌كند و هرگاه خيري به او برسد، از ديگري باز مي‌دارد و براي خود مي‌خواهد. (معارج آيه 19)

وي در تبيين اين مساله بر اين باور است كه ريشه اين اختلاف را بايد در طبيعت بشر جست؛ زيرا منفعت خواهي انسان موجب مي‌شود تا هر كس دنبال منافع خود حركت كند و ديگري را به استخدام و تسخير خود درآورد؛ از آن جايي كه منافع افراد با هم تضاد دارد و هر كس مي‌كوشد تا به منافع بيشتر و آسان‌تر دست يابد، اختلاف و درگيري و تضاد ميان افراد افزايش مي‌يابد.

 

نقش آموزه‌هاي وحياني در تعديل و مهار طبيعت بشر

اكنون كه دانسته شد انسان به طور طبيعي در طبيعت زمين گرايش به سوي شر دارد و فجور در او به جهت قواي طبيعي و غريزي و شرايط زيستي تقويت مي‌شود، اين پرسش مطرح مي‌شود كه چه راهكاري براي دست‌يابي به خوبي و اهداف خلقت بشر مي‌توان جست؟ در ديدگاه و تحليل قرآني چگونه مي‌توان اين غرايز را تعديل و يا مهار كرد؟

در آيه 38 سوره بقره كه درباره مساله وضعيت بشر پس از هبوط از بهشت عدن بيان شده است، خداوند مي‌فرمايد: "قلنا اهبطوا منها جميعاً فاما ياتينكم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون" ؛ پس از بهشت هبوط كرده و فرود آييد پس اگر از جانب من راهنمايي برايتان آمد، بر آنها كه از راهنمايي من پيروي كنند بيمي نخواهد بود و خود اندوهناك نمي‌شود.

در اين آيه آموزه‌هاي وحياني و هدايت الهي به عنوان تنها راه براي نجات بشر و رسيدن به سعادت كه به عنوان عدم خوف و حزن بيان شده، مطرح است. بنابراين آموزه‌هاي وحياني به عنوان راهنما و دستور عمل كنترل و مهار و تعديل طبيعت بشري و نيز هدايت او به سوي كمال و فطرت الهي نقش مهم و اساسي بازي مي‌كند. به اين معنا كه بدون آموزه‌هاي وحياني و عمل به آن انسان در خسران و زيان قرار مي‌گيرد و به جهت غلبه طبيعت و غريزه انسان از رسيدن به هدف باز مي‌ماند. از اين روست كه قرآن تنها كساني را موفق و دور از خسران و زيان مي‌يابد كه به آموزه‌هاي وحياني ايمان آورده و بدان عمل كنند (عصر آيه 3 و 4)

انسان اگر بخواهد خود را در مسير كاملي قرار دهد مي‌بايست از قواي غريزي و شهواني خود در مسير كامل بهره‌مند گردد، و براي مهار و تعديل آن نيازمند راهنمايي خداوندي است كه خالق و آفريننده و پروردگار اوست.

اگر در انسان فجور و تقواي الهامي به هم آميخته است، تنها زماني مي‌تواند فجور يعني قواي غريزي و طبيعت شهواني بشر كه به جهت بودن در طبيعت تقويت شده را كنترل، مهار و تعديل كند كه با استفاده از آموزه‌هاي وحياني قواي تقوايي (نگه دارنده) را تقويت كند.

آموزه‌هاي وحياني در تحليل قرآني به هدف ايجاد تعديل و مهار قواي شهواني و غرايز بشري فرو فرستاده شده است از اين رو براي مهار و تعديل هر يك از قواي شهواني و غريزي، آموزه‌اي از سوي خداوند هدايتگر فرو فرستاده شده است كه به شكل ايمان و عمل صالح خودنمايي مي‌كند.

استاد مرتضي مطهري در تبيين نقش آموزه‌هاي وحياني با اشاره به مساله ذاتي و طبيعي اختلاف در ميان انسان‌ها و منعفت جويي، به عوامل بيروني توجه مي‌دهد كه اين امور ذاتي و طبيعي را مهار و تعديل مي‌كند و آن را در راستاي كاملي و تكاملي بشر قرار مي‌دهد. به نظر وي عامل بيروني مي‌بايست آن چنان نيرومند و قوي باشد تا بتواند عامل طبيعي و دروني را مهار و هدايت كند. اين عامل بيروني، به كمك عامل دروني ديگري مي‌رود كه عقل و فطرت ناميده مي‌شود. در اين هنگام است كه عامل بيروني به ياري و كمك عقل مي‌تواند طبيعت ذاتي و غريزي انسان را مهار كند و آن را به عاملي سازنده و مفيد تبديل سازد. عامل بيروني‌اي كه وي بر پايه آموزه‌هاي قرآني شناسايي مي‌كند، عامل ايمان است كه بر پايه آموزه‌هاي وحياني شكل مي‌گيرد.

از اين روست كه وي اتحاد و اجتماع و همدلي انساني را به عنوان يك كنش مثبت و مفيد زماني محقق مي‌يابد كه انسان از اختلاف و منفعت شخصي دست بكشد و به سوي اتحاد و منفعت جمعي روي آورد. اين كاري است كه تنها مومنان به صورت واقعي آن مي‌توانند ايجاد كنند و در صورت ديگري اجتماعي و اتحادي تنها مقطعي و ناپايدار است و به زودي پس از كسب منفعت جمعي فرو مي‌پاشد. هدايت الهي است كه موجبات همدلي و همروحي واقعي و اتحاد و انسجام را فراهم مي‌آورد از اين روست كه قرآن از آن به نعمت ياد كرده است. نعمتي كه همانند نعمت هدايت الهي در بستر و قالب آموزه‌هاي وحياني تجلي يافته و خود را نشان مي‌دهد.

 

تقوا عامل كنترل و مهار غرايز

اگر به واژگاني چون تقوا توجه شود، به خوبي مي‌توان دريافت كه اين واژه به معناي كنترل و مهار غرايز و طبيعت بشر است. از اين رو برخي تقوا را مهار و يا چيزي همانند دستگاه كنترل كننده دانسته و معنا كرده‌اند. اگر به آموزه‌هاي قرآني براي شناخت مفهوم تقوا دقت و تامل شود مي‌توان دريافت كه همه گزاره‌هاي شناختي و ايماني و نيز همه آموزه‌هاي دستوري قرآن در گستره مصداقي تقوا قرار مي‌گيرند؛ از اين رو در همين آيات آغازين سوره بقره درباره اين كه متقين چه كساني هستند بيان مي‌دارد كه متقين ايمان به غيب دارند و به همه آموزه‌هاي وحياني باور داشته و پاي‌بند به دستورهاي وحياني از آدم (ع) تا خاتم (ص) مي‌باشند و اين كه نماز مي‌خوانند و زكات مي‌دهند و به كمك مردم مي‌روند و انفاق مالي مي‌كنند و اين كه همه رفتار و كردار خود را با توجه به جهت‌گيري آخرت و رستاخيز انجام مي‌دهند. در سوره مومنون و بسياري ديگر از آيات قرآني همين مفهوم با ذكر مصاديق جزيي و يا كلي بيان مي‌شود.

آموزه‌هاي وحياني در تحليل قرآني به هدف ايجاد تعديل و مهار قواي شهواني و غرايز بشري فرو فرستاده شده است از اين رو براي مهار و تعديل هر يك از قواي شهواني و غريزي، آموزه‌اي از سوي خداوند هدايتگر فرو فرستاده شده است كه به شكل ايمان و عمل صالح خودنمايي مي‌كند

در سوره معارج به عنوان نمونه وقتي سخن از خصلت‌هاي ذاتي بشر در مانع شدن بهره‌مندي ديگران به خير و بركت الهي و يا حرص و آز بشر و يا جزع و فزع وي در هنگام گرفتاري‌ها و مصيبت‌ها به ميان مي‌آيد با يك استثنا در پي اين ويژگي‌هاي بشر به خوبي نشان مي‌دهد كه تقوا چه نقش مهم و تاثيرگذاري در هدايت و مهار و تعديل خصلت‌هاي ذاتي و يا ذاتي‌نما (ذاتيات) دارد. از اين رو مي‌فرمايد: :الا المصلين الذين هم علي صلاتهم دائمون و الذين في اموالهم حق للسائل و المحروم" ؛ جز نمازگزاران دايمي و كساني كه حق براي سائل و محروم در ميان اموالشان هست و به رستاخيز ايمان دارند، از اين خصلت‌ها رهايي يافته‌اند. (معارج آيات 19 تا 26).

در اين آيات به خوبي نقش و كاركرد آموزه‌هاي قرآني جهت تعديل و مهار خصلت‌هاي ذاتي و ذاتيات انساني بيان شده است. از اين رو مي‌توان گفت كه نقش آنها در راستاي هدايت بشر به سوي كمال و رهايي از خصلت زشت و ناپسند انساني است كه بدون تقوا الهي و عمل به آموزه‌هاي وحياني امكان‌پذير نيست. براي رهايي از هر يك از خصلت‌ها و ويژگي‌ها ناپسند و يا تعديل قواي فجور و شهواني و مهار آنهاست كه آموزه‌هاي وحياني از سوي خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به اين آموزه‌ها خود را به سوي كمال برساند