اولين حرکت‌ در زندگي انسان‌ها، رفع نيازها و پاسخگويي به احتياجات است. به عبارت ديگر نيازمندي‌ها ، انگيزه‌هاي اوليه براي تکاپوي شخصي و اجتماعي هستند . اين نيازها در بسياري موارد با همکاري‌هاي گروهي تأمين مي‌شوند .

در يک ساختار اجتماعي ، نهادها و مؤسسات دولتي مسئوليت تأمين بخش قابل توجهي از نيازهاي افراد را بر عهده دارند و بدين منظور سازمان‌هاي گسترده و ساختارهاي منظمي را براي حل مسائل و مشکلات ملت به‌کار مي‌گيرند. نيازمندي‌ها يا مربوط به قشر خاص و يا عمومي‌ هستند .

در حالت دوم توجه به نيازها مهم‌تر است و رسالتي خاص را بر دوش دولت مي‌نهد. لذا دولت نمي‌تواند به راحتي از کنار اين خواسته‌ها بگذرد .

زماني نيازها به گروه معيني تعلق دارند. زنان يکي از اين گروه‌ها هستند و جنسيت مي‌تواند مبنايي براي سازماندهي مطالبات شود. در اين صورت، امکان ساختار بخشيدن به کنش اجتماعي‌ نيازها بيشتر مي‌شود. 

در اين سازمان‌دهي عواملي مانند هويت مشترک، هدف مشترک و ارزش‌هاي مشترک، تأثير مي‌گذارند. ارزش‌ها بسيار اهميت دارند، زيرا نياز توليد مي‌کنند.  وقتي اکثريت يک جامعه، ارزشي را بپذيرند، آن ارزش، اجتماعي مي‌شود و افراد به تدريج احساس مي‌کنند در زندگي اهداف و اولويت‌هاي متفاوتي نسبت به گذشته‌ دارند. براي مثال تحصيلات عاليه، فعاليت‌هاي اجتماعي، آراستگي چهره و اندام، اشتغال و رفاه مالي، خواسته‌هايي هستند که زنان امروز بيش از گذشته به آنها توجه مي‌کنند .

اجتماعي شدن ارزش‌‌هاي جديد و نهادينه شدن آن ارزش‌ها و پديد آمدن خواسته‌هايي بر آن مبنا، فرايندي است که به تغيير اساسي در رفتار فردي، خانوادگي و اجتماعي منجر مي‌شود. از آنجا که غالباً مکانيزمي براي شناخت تحولات ارزشي به کار گرفته نمي‌شود و تغيير ارزش‌ها پس از زمان طولاني، درک مي‌شود، در اغلب موارد فرصت‌ مقاومت‌ در برابر ارزش‌هاي منفي از دست مي‌رود .

البته ارزش‌هاي نو، همواره منفي و ارزش‌هاي کهن همواره مثبت نيستند، ولي هنگامي‌که ارزش‌‌هاي منفي توليد شوند، به‌ راحتي مي‌توانند نظام اجتماعي را دگرگون کرده و حتي آثار سياسي برجاي گذارند. 

تمام آنچه گفته شد به اين معناست که توجه به خواسته‌ها و برنامه‌ريزي براي مواجهة سازنده و ثمربخش با نيازها بسيار اهميت دارد، هر چند اين خواسته‌ها بر اساس نيازهاي واقعي شکل ‌نگرفته ‌باشند .

با اين مقدمه به بحث از مفهوم مطالبه، چگونگي شناسايي، عوامل شکل‌گيري، آثار و پيامدها و فهرستي از مطالبات مي‌پردازيم و چگونگي مديريت مطالبات را شرح مي‌دهيم .

مفهوم‌شناسي مطالبه اجتماعي

مطالبة اجتماعي خواسته‌اي آگاهانه است که از سوي گروه، صنف و يا تشکلي در صحنة عمومي اجتماع مطرح مي‌گردد و به منظور پاسخ‌گويي مثبت نهادها و حکومت دنبال مي‌شود .

بنا به تعريف فوق، تا زماني که خواسته‌هاي فردي با يک هويت جمعي گره نخورد و به دغدغه‌اي گسترده تبديل نشود، مطالبة اجتماعي شکل نگرفته است .

لذا مطالبه خواسته‌اي مدعيانه ‌است که با عموميت يافتن و جذب حمايت ديگران، پشتوانه‌اي معنوي مي‌يابد. هدف از جذب اين پشتوانه، مشروعيت‌بخشي به مطالبه است. تبديل يک خواسته به نياز اکثريت يا تعداد معتنابهي از يک جمع، راهي براي کسب مشروعيت به شمار مي‌آيد. بر همين اساس مي‌توان گفت هر مطالبه در حقيقت کوششي سياسي است .

شناسايي نيازمندي‌ها ، اعتباربخشي به مطالبات

مطالبه ، احساس نيازي است که به خواسته تبديل شده باشد . بر اين اساس، تحليل «احساس نياز» در شناسايي مطالبه‌ها ضرورت دارد . در اينجا توضيح اين نکته لازم است که احساس نياز همواره از نياز واقعي برنمي‌خيزد، زيرا ممکن است افراد، بعضي اوقات اموري را که واقعاً بدان نياز دارند احساس نکنند بنابراين نه همواره آنچه احساس مي‌شود، نياز واقعي است و نه هميشه نيازهاي واقعي مورد التفات واقع مي‌شود. چون گاهي انسان براي رسيدن به سطحي از سعادت و کاميابي در عرصه‌هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي به اموري نياز دارد که به‌ دليل برخي پيچيدگي‌ها يا برخي واقع‌نمايي‌هاي ناروا، نيازهاي واقعي خود را گم مي‌کند .

تقسيم‌بندي نيازها به نيازهاي واقعي و احساس نيازهاي کاذب بر اين پيش‌فرض مبتني است که انسان نيازهايي دارد که بخشي از اين نيازها در طول زمان و در گسترة مکان ثابت است. اين نيازها يا ضرورتي براي بقاي انسان‌اند، مانند آب، غذا و امنيت و يا ضرورتي براي دستيابي به سعادت فردي و يا همزيستي اجتماعي هستند. از آنجا که حفظ نفس، دستيابي به سعادت ابدي و حفظ اجتماع لازم شمرده مي‌شود مقدمات دسترسي به آن نيز لازم خواهد بود و از آنجا که انسان، در بسياري اوقات به تنهايي نمي‌تواند اين مقدمات را تحصيل کند با ديگران همراه مي‌شود و اشتراک منافع در اين امور، همياري جمعي و نيز مطالبة اجتماعي را شکل مي‌دهد. در اينجا مطالبات برگرفته از نيازهاي واقعي هستند .

اما زماني وضعيت‌هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي، اموري را ارزشمند جلوه مي‌دهند و اين ارزش‌هاي جديد نيازهاي جديدي مي‌‌آفرينند و ما را به سمت مطالباتي سوق مي‌دهد که الزاماً از نيازي واقعي حکايت نمي‌کنند .
براي مثال مصرف‌گرايي و مدگرايي به عنوان دو مؤلفه مرتبط به هم فرهنگي، مقتضي کسب درآمد بيشترند و لازمه درآمد بيشتر آن است که يا نان‌آور خانواده دو شغل داشته باشد و يا با رفتارهاي غيرقانوني مانند اختلاس و ارتشاء درآمد خود را افزايش دهد  و يا  زن و شوهر هر دو شاغل باشند. بنابراين نمي‌توان گفت اشتغال زنان در هر بستري، يک نياز واقعي به شمار مي‌رود، همان‌گونه که کوشش بيش از حد مردان براي جمع ثروت مي تواند يک نياز غيرواقعي باشد که به دليل تحولات فرهنگي و اجتماعي مانند تغيير الگوي سبک زندگي و رقابت براي برخورداري بيشتر ، پديد آمده است .

در اينجا روشنگري فرهنگي، جهت‌دهي به اميال و غرايز از طريق تصحيح نظام تربيتي و اصلاح برخي ساختارها مي‌تواند افراد را به خودآگاهي کافي درباره نيازهاي واقعي‌شان برساند. همين امر در سطح کلان به پديده‌اي منجر مي‌شود که آن را مديريت مطالبات مي‌ناميم. وقتي مطالبات در چنين فضايي شکل بگيرند، اعتبار و مشروعيت کافي خواهند داشت، زيرا چنين مطالباتي نظام اسلامي را به تامين خواسته‌هايي سوق مي‌دهد که در مجموع سعادت فرد، خانواده و اجتماع را تأمين خواهد کرد .

نيازها، چه کاذب و چه واقعي، وقتي به مرحله احساس و ادراک خودآگاه فرد مي‌رسند، منشاء آثار خواهند شد. اگر نياز کاذبي، به دغدغه فردي بدل شود، مي‌تواند در مسير طبيعي زندگي فرد اخلال ايجاد کند؛ آرامش خانوادگي، هويت جنسي و رضايت‌مندي از زندگي از جمله مواردي هستند که در چنين شرايطي  لطمه مي‌بينند. اگر زني گمان کند که نداشتن تحصيلات عاليه يا استقلال مالي، به شدت از ارزش‌هاي انساني و اجتماعي او مي‌کاهد، بديهي است ضمن احساس نارضايتي از زندگي، فشارهاي رواني بيشتري را متحمل مي‌شود و بعضي اوقات نيز فضاي فرهنگي نارضايتي از زندگي و ناخشنودي از زن بودن را بر او تحميل مي‌کند. تحقير نقش‌هاي خانگي، در کنار منزلت يافتن شخصيتي و اجتماعي زنان شاغل يا داراي تحصيلات عاليه، اين نارضايتي را به گونه‌اي اغراق آميز به افراد القاء مي‌کند و بنابراين زنان بيش از حد به تحصيلات عاليه يا اشتغال و درآمدزايي توجه مي‌کنند در صورتي‌که اين امتيازات را کسب نکنند، احساس سرخوردگي و خلأ مي‌کنند .

حال اگر نيازهاي کاذب به دغدغه‌اي اجتماعي تبديل شوند و رنگ مطالبه به خود بگيرند، در برنامه‌ريزي‌هاي کلان سياسي، اقتصادي و اجتماعي تأثير خواهند داشت و در ابعاد فرهنگي نيز به تغيير خرده‌فرهنگ‌ها وعرف‌هاي گوناگون منجر خواهند شد .

در مقابل اگر يک نياز واقعي، شناسايي و احساس نشود، واقعيتي که به تعادل زندگي کمک مي‌کند مورد غفلت قرار مي‌گيرد. براي مثال اعتماد به نفس و ارتقاء خودآگاهي، آگاهي از مهارت‌هايي که براي بهبود وضعيت زندگي لازم است، ازدواج و تشکيل خانواده نيازهايي هستند که بايد انسان‌ها به موقع، بدان‌ها توجه کنند. بديهي است مطالبه يک نياز واقعي توسط گروهي از زنان، سرمايه معنوي مهمي به شمار مي‌آيد مطالبه اين نياز را تا مرحله اقدام متوليان پيش مي‌برد. بنابراين بايد راه‌هايي مطمئن براي احراز مطالبات واقعي زنان  يافت .

 به طور معمول، مطالبات با روش تحقيقات ميداني و با تکيه بر اطلاعات و آمار کشف مي‌شوند. اما آمار آينه تمام نمايي براي بيان مسائل واقعي و پايدار نيستند. ممکن است يک جامعه آماري در محدودة سني خاص، مانند دختران 15 تا 19 ساله، مطالباتي داشته باشند که مقطعي و ايد‌ه‌آل‌گرايانه‌اند؛ اما اين مطالبات با گذشت زمان و با رشد فکري دختران و درک واقعيت‌هاي زندگي از طرف آنان، رنگ مي‌بازند. لذا حاکميت نبايد در برنامه‌ريزي‌هاي درازمدت مطالبات ناپايدار را به جاي مطالبات اساسي بگذارد و لازم است به نيازهاي اصلي افراد، به ويژه نيازهايي که در دامنة زماني طولاني‌تري، زنان را درگير مي‌سازد، توجه کند. براي مثال تحصيلات براي همه مهم است؛ اما براي دختر25 ساله، اهميت ازدواج به مراتب بالاتر از اهميت تحصيلات است چون صدمات تأخير در سن ازدواج و از دست دادن فرصت ازدواج نسبت به ازدواج به‌هنگام و گذران تحصيلات عاليه با زحمتي بيشتر جبران‌ناپذير است .

از سوي ديگر گاهي مطالبات واقعي به طور مستقيم بيان نمي‌شوند. به عنوان نمونه تلاش تعداد قابل توجهي از دختران براي کسب مدارج علمي يا موقعيت شغلي بدان دليل نيست که آنان احساس مي‌کنند مدرک يا شغل از ازدواج مهم‌تر است، بلکه به اين دليل است که معيارهاي انتخاب همسر تغيير کرده است و اگر دختري مدرک يا شغل داشته باشد، شانس بيشتري براي ازدواج دارد؛ چنان که تمايل به تبرج و جلوه‌فروشي در شکل بدحجابي همواره نشانگر مطالبة آزادي در روابط نيست. اين رفتار مي‌تواند از کوششي براي مطلوبيت حکايت کند. بنابراين لازم است مطالبات رمزگشايي شوند .

عوامل مؤثر بر شکل‌گيري مطالبات

1- حوزه فرهنگ و اقتصاد :

گيرنده‌هاي شناختي- عاطفي ما تحت‌تأثير عناصر گوناگون فرهنگي از جمله فضاي تبليغاتي و ارتباطات مجازي قرار دارند. ارزش‌هاي اخلاقي، سبک‌هاي زندگي و عرف‌هايي که بخش بزرگي از جامعه، آن‌ها را پذيرفته‌اند، شناخت ما از واقعيت‌ها را متأثر مي‌سازند و عواطف ما را جهت مي‌دهند. تحول در حوزه فرهنگ و نظام ارزشي موجب تحول در ميل‌ها و گرايش‌هاي عاطفي ما مي‌شود. براي مثال اگر خانه و خانه‌داري پيوسته تحقير شود، زنان نه لزوماً براي کسب درآمد، بلکه براي کسب وجاهت و نجات يافتن از فضاي تنگ و تحقير‌آميز خانه احساس‌ مي‌کنند بايد به فعاليتي اجتماعي روي بياورند. اگر لذت و رفاه، ارزش‌هاي اصيل باشند و قناعت، صرفه‌جويي و ساده‌زيستي بي‌ارزش يا کم اهميت تلقي ‌شوند، هر کوششي براي بالا بردن رفاه مادي و ازدياد درآمد‌ها به يک نياز تبديل مي‌شود. در صورت اخير تغييرات فرهنگي به ايجاد مطالبات اقتصادي منجر مي‌شود .

سيطره فرهنگ مدرن به ارجحيت يافتن ثروت و قدرت منجر مي‌شود. آزادي نامحدود (حتي در مواردي چون حق تسلط بر بدن) استقلال و فردگرايي، ارزش‌هاي اساسي جامعه مدرن به شمار مي‌آيند که هر کدام زمينه‌ساز مطالباتي خاص و متناسب با فرهنگ مدرن هستند.

از سوي ديگر مشکلات واقعي معيشتي، تغيير برخي وضعيت‌ها مانند وضعيت تأهل و تجرد، بالا رفتن سن ازدواج، ميل دختران به اولويت تحصيلات عاليه در مقاطع سني زير بيست سال، ميل پسران به ازدواج با زنان شاغل نيز به مطالبات خاص مي‌انجامند. بديهي است چنين رخدادهايي همواره مثبت نيستند، اما وقتي واقعيت‌هاي موجود در جامعه باشند، در ايجاد خواسته‌هاي عمومي تأثير مي‌گذارند .

 گاهي يک پديده براي تعداد کمي از افراد جامعه (معمولاً نوآورها innovators مانند افراد طبقه بالا يا نخبگان) با ارزش مي‌شود. البته اين ارزش‌ها، با هنجارهاي پذيرفته شده در جامعه پيشين چندان مشابهت ندارند. اما در کنار نوآورها، همواره جمعيت زيادي وجود دارند که اين ارزش‌ها را مي‌پذيرند و با رفتارهاي مطابق اين ارزش‌ها همراه مي‌شوند. اين گروه را زودپذيرها مي‌نامند که از نظر جامعه‌شناسان مي‌توانند جرياني بهمن‌گونه را شکل دهند  و متناسب با ارزش‌ها و هنجارهاي جديد مطالباتي نو را به ميان آورند و مديران جامعه را براي تحقق مطالبات تحت فشار قرار دهند .

تغيير گروه‌هاي مرجع در بيست سال اخير و در حاشيه قرار گرفتن کساني که در اوايل انقلاب و در دوران دفاع مقدس نقش‌گروه‌هاي مرجع را ايفا مي‌کردند، به تغيير در ارزش‌هاي دختران و زنان منجر شد و در اين قشر که در دهة اول انقلاب، متأثر از اقشار فرهيخته‌اي چون دانشوران ديني و علمي، خانواده‌هاي شهدا و جانبازان و بسيجيان، ارزش‌هاي خود را به بي‌توجهي به مناسبات مادي و توجه به ارزش‌‌هايي چون انقلابي‌گري، قناعت و تلاش مي‌دانستند و سادگي را به عنوان سبک زندگي پذيرفته بودند، به تدريج به گروه‌هايي ديگر چون جامعة هنري و ورزشکاران روي آوردند و سبک زندگي جديدي را پذيرفتند که در نتيجة آن مدگرايي، مصرف‌گرايي، تبرج و روابط سهل‌انگارانه به دغدغه‌هاي قشر قابل توجهي از زنان تبديل شد و در اين بستر مطالبات جديدي شکل گرفت .

2- حوزه سياست:

يکي از اموري که در روند مطالبات اجتماعي تأثيرگذار است، رقابت‌هاي انتخاباتي است. به دليل آراي تعيين کنندة زنان، بسياري اوقات به آنان به عنوان برگ‌هاي رأي نگريسته مي‌شد. از اين رو وعده‌هاي انتخاباتي، شامل بسته‌هاي پيشنهادي خاص زنان نيز مي‌شد. طرح خواسته‌هاي زنان و وعده‌هايي به آنان، به ايجاد موجي از مطالبات دامن ‌مي‌زد و همين مطالبات جديد بر حوزة سياست و فرهنگ تأثير‌گذار بود. در واقع مي‌توان ميان انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان رابطه‌اي دو سويه تصوير نمود که نتيجة آن براي کانديداها، وصول به مناصب سياسي و براي رأي دهندگان، شکل‌گيري و يا افزايش مطالباتي بود که براي اجراي آن مطالبات انتخاب شوندگان را تحت فشار قرار مي‌دادند. چنين روندي مي‌تواند، موجب فرا‌گير شدن مطالبات در جامعه زنان ‌شود و تغييرات اجتماعي ايجاد کند.  چنان‌که واکنش سياستمداران در برابر فشار مطالبات، که گاه خود در ايجاد آن سهيم بوده‌اند، مي‌تواند به افزايش هويت مقاومت و بروز مشکلات اجتماعي و سياسي منجر شود .

علاوه بر اين در حوزه سياست، مسائل کلان‌تري نيز مطرح است که به صورت عميق‌تري بر روند مطالبات زنان تأثير مي‌گذارد. براي مثال مفاهيمي مانند دموکراسي و گفتمان‌هاي مربوط به آن بر ساختار خانواده و روابط زن و مرد و تغيير خواسته‌هاي آنان تأثير دارند. دخالت جريان‌هاي بين المللي، نهادهاي مدني ـ سياسي ، پيدايش ساز و کارهاي ارجاع شکايت و دعاوي به خارج از مرزهاي سياسي و ملي کشور، به نوبه خود در ايجاد يا تقويت مطالبات زنان اثرگذار است .

مطالبات زنان ، آثار و پيامدها

شناخت مسائل و مشکلات زنان و نيازهاي واقعي‌شان، به انضمام درک صحيح و به موقع مسئولان از اين امور، مي‌تواند به هم‌گرايي ثمربخشي در رفع مشکلات منجر شود اما پيدايش دوگانگي در اين عرصه، باعث ايجاد مشکلات سياسي و اجتماعي خواهد شد. اگر خواسته‌هاي زنان متفاوت از اولويت‌هاي ارزشي نظام باشد، ايدة ناکارآمدي نظام اسلامي شکل مي‌گيرد و اين احساس در زنان پديد مي‌آيد که حاکميت درصدد برآوردن مطالبات آنها نيست. حال اگر در اين ميان جريان‌ها و تشکل‌هاي زنانه و حتي فمينيستي وجود داشته باشند که خود را همسو با مطالبات زنان نشان دهند، جامعه زنان ائتلافي ناخواسته در مقابل حاکميت شکل خواهد داد. به عبارت ديگر جريان‌هاي مخالف نظام سياسي از پتانسيل موجود در مطالبات زنان به نفع خود سود مي‌‌برند. بنابراين لايه‌هاي اپوزيسيون ضخيم‌تر خواهد شد.

گاهي ناهمسويي به شکل متفاوتي بروز مي‌کند؛ هر چند که زنان با مشکلات عيني و واقعي دست به گريبانند و مطالباتي هرچند نهفته در اين خصوص دارند؛ اما ممکن است نظام سياسي کشور اولويت‌هاي زندگي زنان را امور ديگري بداند. يکي از نشانه‌هاي تعارض زماني است که حاکميت تحت‌تأثير خواست مجامع بين‌الملل و حتي  متناسب با گزارشات، و بخشنامه‌هاي نهادهاي بين المللي، اولويت‌هاي زندگي زنان ديگر نقاط جهان يا اولويت‌هاي تصميم‌سازان و مديران عرصه بين‌الملل در الگوي غربي را در صدر مطالبات زنان ايراني قرار دهد .

در چنين فرضي نظام سياسي، نيازهاي کاذب يا مطالبات دسته چندم را به دغدغه‌هاي اصلي زنان تبديل مي‌کند. آنگاه توده‌هاي ميليوني زنان که با مشکلات عيني ديگر دست به گريبانند، از وضعيت موجود احساس ناخرسندي مي‌کنند. در حالت‌ ديگر نخبگان جامعه که در زندگي مردم عناصري تصميم‌ساز و الگوساز بوده‌اند ، فارغ از دغدغه‌هاي زندگي مردم، احساسات و خواست‌هاي خود را به همه زنان تسري مي‌دهند .

وضعيت بالفعل زنان نخبه از نظر تحصيل، شغل و موقعيت اجتماعي ايجاب مي‌کند که اولويت‌هاي آنان تا حدي متفاوت از اولويت‌هاي توده زنان باشد. از سوي ديگر قدرت چانه‌زني نخبگان و توان مديريتي آنان در هدايت و تصميم‌سازي مديران نيز به اين مسئله اضافه مي‌شود. اين دوگانگي‌ تأثير گسترده‌اي در هدايت نادرست مطالبات زنان خواهد داشت.
البته اگر رابطه‌اي دوسويه و منطقي ميان زنان نخبه و افراد جامعه زنان ايجاد شود مي‌تواند به درک متقابل و همگرايي آنان منجر گردد. لذا مسئوليت نخبگان آن است که از وضعيت زنان در تمام نقاط کشور آگاهي کافي داشته باشند و با جامعه زنان همراه باشند تا به درک‌ واقعيت‌هاي اجتماعي نائل شوند و از واقعيت‌هايي که در آينه آمار منعکس نمي‌شوند، مطلع شوند .

 هم‌گرايي ميان نظام ارزشي مورد نظر حاکميت اسلامي و زنان، تبيين اولويت‌ها و برنامه‌هاي نظام براي زنان، تاکيد بر حل مشکلات واقعي و رهايي از برزخ و تعارض ارزش‌هاي مدرنيته و اسلام به همسويي عظيمي ميان زنان و حاکميت تبديل مي‌شود. اين همسويي مانع به هدر رفتن سرمايه‌هاي ملي مي‌شود و حل مشکلات عيني و استقرار پايدار تفکر اسلامي در امر توسعه و عدالت را موجب مي‌گردد .

نکته پاياني در اين بخش اين است که متأسفانه مسئله زنان، مطالبات و اولويت‌هاي زندگي آنان، بيشتر براي مديران زن و مديران امور زنان دغدغه است و رجال سياسي نسبت به اين مسئله دغدغة کم‌تري دارند و حتي ممکن است احساس شود در حل مشکلات اين قشر با صف‌بندي زنانه مردانه مواجه شده‌ايم. مسائل زنان به مسائل خانواده و مسئله خانواده به همه مسائل اساسي کشور در ابعاد فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي ارتباط دارد و کم توجهي مسئولان نظام به مسائل زنان آسيبي جدي به شمار مي‌آيد.

بنابراين لازم است مديريت نظام اسلامي در هرم سياسي کشور به مطالبات زنان به عنوان کنشي اجتماعي بينديشد که مي‌تواند به مسايل فرهنگي، اقتصادي، سياسي و حتي امنيتي پيوند بخورد، قطعاً چنين کنش نيرومندي به راهبري و مديريت نيازمند است.

نگاهي به مطالبات واقعي زنان

مطالبه چه برخواسته از نياز واقعي باشد يا نياز کاذب نيازمند توجه مسئولان کشور و مديران فرهنگي است. به عنوان مثال اگر فرض شود که نظام آموزشي علي الاصول به منظور اشتغال طراحي شده است و به فرض اين‌که نظام تحصيل تا سطوح عاليه، براي دختران آسان شده است کشور با سيل دختران تحصيل‌کرده‌اي مواجه مي‌شود که جوياي شغل هستند. بنابراين نظام نمي‌تواند نسبت به اشتغال آنان بي‌تفاوت باشد و بايد براي اشتغال آنان چاره‌اي انديشيد چه اشتغال در زمرة نيازهاي واقعي باشد و يا در زمرة مطالباتي باشد که برآمده از تأثير ساختارهاي فرهنگي اجتماعي و الگوهاي سبک زندگي هستند. بنابراين همانگونه که برآوردن نيازهاي واقعي، رسالت متوليان امور است. توجه به مطالبات ديگر و مواجهة صحيح با آن دسته از مطالبات هم رسالتي ديگر است .

در اين‌جا مي‌توان به فهرستي از مطالبات واقعي زنان اشاره کرد :

1) حمايت هاي مالي از زنان بدسرپرست و فاقد سرپرست
2) اصلاح نگرش‌ها نسبت به جايگاه خانوادگي و اجتماعي زن و اصلاح باورهاي عاميانه و تحقير‌آميز
3)ارتقاء وضعيت بهداشت زنان به‌ويژه در موقعيت‌هاي خاص (از جمله بارداري و زايمان) و نسبت به بيماري‌هاي خاص زنان (از جمله سرطان سينه)
4)افزايش امنيت زنان در محيط کار و محيط اجتماعي به منظور کاهش آسيب‌پذيري و افزايش کارآمدي اجتماعي آنان
5) کاهش زمينه‌هاي خشونت خانگي عليه زنان از طريق افزايش مهارت‌هاي زنان، اصلاح نگرش مردان و مهارت‌افزايي آنان
6)حمايت از زنان سالمند؛ با توجه به بالاتر بودن سن اميد به زندگي در زنان و افزايش احتمال تک‌زيستي در سنين کهنسالي و با توجه به شرايط عاطفي زنان
7) تسهيل شرايط ازدواج با توجه به بالا رفتن سن ازدواج دختران و افزايش ميزان تجرد قطعي در ميان آنان. اين نکته که مردان در هر سني که ارادة ازدواج کنند از شانس ازدواج برخوردارند اما دختران بايد انتخاب شوند، به وضوح لزوم توجه خاص به دختران آمادة ازدواج را نشان مي‌دهد.
8)آشنا کردن مردان با جايگاه و مسئوليت‌هاي پدري و همسري .

 در ساليان اخير به دلايل مختلف نقش سازندة مردان در خانواده ناديده گرفته شده و يا کم‌رنگ جلوه نموده است و تضعيف اين جايگاه، نه تنها نفعي براي زنان ندارد، که موجب افزايش فشار بر آنان براي تأمين بخشي از هزينه‌هاي اقتصادي و مديريتي خانواده شده است و تعارض نقش‌ها و فشار مضاعف بر زنان را به همراه داشته است، تثبيت جايگاه مديريتي و حمايتي مردان به عنوان پدر و همسر مي‌تواند حمايت از زنان را افزايش دهد و فشارها را از دوش آنان بردارد .

9)حل معضلات قضايي و مشکلات مربوط به آئين‌‌هاي دادرسي زنان.

وابستگي زنان، به خانواده احتمال حضور زنان در محيط دادگاه‌ها براي پيگيري دعاوي خود را کاهش مي‌دهد، برخوردار نبودن زنان از درآمد مالي موجب پايين آمدن احتمال طرح برخي دعاوي حقوقي مي‌شود و شرايط ويژة روابط زناشويي و خانوادگي احتمال طرح دعوا عليه همسر يا ثمربخش بودن طرح دعاوي را کاهش مي‌دهد، لذا حمايت‌هاي ويژه از زنان براي دستيابي به حقوقشان و يا حمايت هاي جانبي ديگر موجه مي‌شود .

چگونگي مديريت مطالبات

مديريت مطالبات زنان، به معناي زمينه‌سازي براي شکل‌گيري مطالبات، شناسايي مطالبات در حال شکل‌گيري و هدايت مطالبات شکل‌گرفته يا در حال شکل‌گيري است. بدين منظور لازم است سياست‌ها و اقداماتي در دستور کار قرار گيرد و براي شکل‌گيري مطالبات صحيح، مبتني بر نيازهاي اساسي، زمينه‌سازي شود. به طور کلي مي‌توان اقدامات مورد نياز را به منظور مفهوم‌سازي، الگو‌سازي، آسيب‌شناسي و سازماندهي، در عرصه‌هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي در نظر گرفت. در اينجا صرفاً به برخي از اقدامات قابل پيگيري اشاره مي‌شود :

1-1)تبيين نيازهاي واقعي زنان؛ تبيين نيازهاي واقعي در مرحلة پژوهش موجب تفاهم نخبگان و مديران در خصوص موضوع واحد (نيازهاي واقعي) مي‌شود و تبيين اين نيازها، در مرحلة تبليغ و ترويج، ذهن جامعه را به سمت نيازهاي اساسي و شکل‌گيري مطالبه حول اين نيازها، معطوف مي‌نمايد .
2-1)تبيين چگونگي تأثيرگذاري ارزش‌هاي مادي بر زندگي زنان
3-1)اصلاح الگوي سبک زندگي و الگوي مصرف اقتصادي، ترويج روحية قناعت و کاهش حس رقابت در مصرف
4-1)اصلاح ساختارهاي اقتصادي به منظور کاهش مشکلات معيشتي مردم و ايجاد آرامش رواني در خانواده‌ها
5-1)تقويت پيوندهاي خويشاوندي به منظور افزايش حمايت‌ها و انتقال بخشي از مطالبات به مسيري که در نظام خويشاوندي قابل پاسخگويي باشد .
6-1)استفاده از ظرفيت‌هاي آموزشي و تبليغي رسمي و غيررسمي در هدايت غيرمستقيم مطالبات و ايجاد مطالبات نو و تقويت پيوند نخبگان با جامعة زنان.
7-1)زمينه‌سازي براي شکل‌گيري، توانمند‌‌سازي و شبکه‌سازي سازمان‌هاي مردم‌نهاد که در زمينه‌هاي پژوهشي و فرهنگ‌سازي، نيازمندي‌‌هاي جامعه زنان و پاسخ‌گويي پسنديده به مطالبات موجود فعاليت مي‌کنند.
8-1)ايجاد گفتمان‌هاي مسئله محور و ائتلاف‌هاي غيرسياسي به منظور دست‌يابي به اجماع در مسئله‌شناسي‌ها، سياست‌ها و اقدامات مورد نياز
9-1)تقويت پيوند ميان مديران، نخبگان، پژوهشگران و کنشگران در فضايي کارشناسانه و غيرسياسي که نتيجة آن افزايش کارآمدي مديران، آشنايي کنشگران با معضلات اجرايي، نشاط در جامعه علمي کشور، کاهش نگرش‌هاي انتزاعي و غيرواقع‌بينانه و برطرف شدن نگاه بدبينانه و صف‌بندي‌هاي زيان‌بخش است.
10-1)گزارش مستمر تلاش‌هاي صورت گرفته به جامعة زنان به منظور آشنايي هر چه بيشتر زنان با دستاوردها و ناکامي‌ها، افزايش اقناع عمومي، ايجاد زمينه براي نقد منصفانه و افزايش احساس مسئوليت عمومي براي حل معضلات .

آنچه گفته شد صرفاً پيش‌نويسي براي همفکري بيشتر ميان مسئولان، نخبگان و فعالان به منظور حل هر چه بهتر نيازمندي‌ها و پاسخ‌گويي به مطالبات زنان است. به اميد آن که اين پيش‌نويس، تصحيح، تکميل و مورد عنايت قرار گيرد .

نقل از سایت خبرگزاري زنان ايران