زندان زنان و زنان زندانبان
مشاهده تصاوير تكان دهنده فيلم زندان زنان كه آكنده از آلام و درد و مـحروميت تاريخي و البته جغرافيايي زنان ايراني است، نيم نگاهي است بر سيماي واقعي زنان كشور. به بيان ديگر چهره واقعي و عريان اين قشر چندان نيازمند بررسي لايه هاي عميق تر روابط اجتماعي نيست و حتي چشـمان لَخت و بي سلاح هر مردو زني نيز در كشاكش زندگي اجتماعي مي تواند شاهد اين مدعا باشد:
نفرينتان نمي كنم كه بميريد نفرينتان نمي كنم كه تا ابد زنده بمانيد!
نفرينتان مي كنم كه زن باشيد و بفهميد!
امروزه زنان جامعه ما در چهار زندان اسير هستند كه از سطوح كلان تا خرد ميتوان شناسايي كرد:
1 – در سطح جامعه: باوجوديكه بخـش كوچكي از زنان و دختران كل كشور كه عمدتاً در مناطق شهري نيز مستقرند، اساساً فرصت حضور و مشاركت در مناسبات و فعاليت هاي اجتماعي را در اختيار دارند ولي به دلايل مختلف اكثريت قريب به اتفاق آنان داراي امنيـت لازم نيستند. به گونه اي كه به جرأت مي توان گفت هيچ زن يا دختري را نمي توان يافت كه به تنهايي در سطح جامعه وارد شده و از زمان خروج تا بازگشـت به خانه با موارد متعددي از مزاحمت ها و تعدي مواجه نباشـد. اين مزاحمت ها با دوره پيش از انقلاب چند تفاوت جدي دارد. اول اينكه مردان و پسران جامعه (بويژه در شهرها) ديگر بين دختر مجرد و زن شوهردار تفاوتي قايل نمي شوند. دوم اينكه بين سنين خرد سال، بزرگسال و ميانسال هم هيچ تفاوتي قايل نمي شوند. سوم اينكه بين به اصطلاح نجيب و نا نجـيب هم تفاوتي نمي گذارند و امكان تعدي را با همه چك ميكنند. چهارم اينكه محيط رسمي و غير رسمـي را هم وقعي نمي گذارند بطوريكه خواه در اداره يا محل كار، خواه در مراكز تفريحي وخواه در معابر عمومي همواره كسي در كمين زنان نشسته است.
هيچ نگاهي به زنان و دختران جز نگاه تعدي و تصرف (داوطلبانه يا به اجبار) به چشم نميخورد و اساساً به دلايل متعدد، زنان پوشيده يا نسبتاً باز، همه و همه فقط با يك عينك ديده ميشوند و آن هم عينك سكسي يا جنسي است. به بيان ديگر نگاه مرد ايراني و مسلمان امروز نسبت به زن، نگاهي «عريان بين» است كه زن را چونان سوزني مي بيند كه فقط بايد نخ شود. دلايل اين عارضه پس از انقلاب را ميتوان در چندين دليل محوري جستجو كرد: تفكيك جنسيتي در ايران پس از انقلاب در روابط انساني و اجتماعي از سنين كودكي، نوجواني، جواني و بزرگسالي تا سالمندي و پيري ، از همان بدو شكل گيري شخصيت اجتماعي فرد ايراني نوعي آرزو و شهوت دستيابي به منطقه ممنوعه را در دل و انديشه زن و مرد ايراني نهادينه مي سازد و تمام هم و غم او نيز همين خواهد بود. بي سبب نيست كه كام ايراني آميزش است و هر مرد ازدواج نكردهاي حتي اگر بصورت پنهاني تجربه آميزش جنسي را داشته باشد، در صورت فوت به عنوان جوان «نا كام» از او ياد خواهد شد، غافل از اينكه چه مردان و زنان بسياري كه در طول عمر پر مشقت خود آرزوهاي بيشماري را با خود به گور ميبرند و ناكام قلمداد نمي شوند! صد البته اين فرهنگ نيز رنگ جنسـيتي دارد و هيچ دختر مجردي در صورت مرگ، ناكام شمرده نمي شود!
از سوي ديگر مرز ناهنجاري اخلاقي نيز بسيار آسيب پذير است. امروزه در فرهنگ رسمي يا حكومتي حتي گفتگوي دختر و پسر، نوعي هنجارشكني يا قبح زدايي تلقي ميشود و چه بسا بسته به سليقهء كسي از دستگاه امربه معروف و نهي از منكر، ميتواند محل سئوال و باز خواست نيز باشد. در واقع ميدان تجربه اجتماعي كودك و نوجوان بسيار محدود بوده و اجازه «تاتي تاتي» كردن در آن را هم به او نمي دهيم! و لذا ميل به اين توفيق اجتماعي سركوفته شده ،همواره بدنبال فرصتي براي پاسخگويي است.
همچنين گسستگي فرهنگ رسمي يا حكومتي با فرهنگ غير رسمي يا مردمي نيز با يك ريشه تاريخي كه همانند داستان ادب آموزي لقمان حكيم است، همراه با گشايش مرزهاي جغرافيايي و سياسي از طريق فناوري ماهواره و اينترنت منجر به شكل گيري، رشد و تعميق دو شخصيت اجتماعي آشكار و پنهان مي شـود. پارادوكس هاي ميان اين دو نيز با نفي هر آنچه توصيه و امرو نهي حكومتي است روبرو مي گردد. در هيچ دوره تاريخي چونان دوره پس از انقلاب چنين داعيه اخلاقيات و ترويج و حتي صدور ارزشها مطرح نبوده است و در عين حال در هيچ دوره اي اين چنين ارزشها و هنجارها ،هتك و شكسته نشده بود.
فقدان تجربه فردي و اجتماعي و عدم شناخت دو جنس از روحيات، انديشه ، احساسات، آمال، تمنيات، و خواسته و ناخواسته آنان از يكديگر از ابتداي ياد گيري زبان و خيز براي شكل گيري شخصيت اجتماعي، يك نتيجه ناگزير و حتمي و در عين حال آسيب زا بيشتر نخواهد داشت جز اينكه تنها حس غريب و قريب همان حس جنسي و سرشار از شهوت تصرف و آميزش، رشد يابد و اين آغاز جداسري بين دو جنس است!
2 - در سطح خانواده: در اين سطح از روابط اجتماعي كه فرا گيري بيشتري داشته و به تعبيري زندانيان بيشتري در خود جاي داده است، اساساً زنان قادر به هر كاري نيستند. مجموعه شرح وظايف تعيين شده توسط كارفرمايان نه چندان عاقل و منصف در نهاد خانواده كه اغلب خود را عقل كل نيز ميدانند و يك تنه تصميم گيري مي كنند، چنان است كه منجر به تقليل تمام جايگاه زنان به چند كاركرد محدود ميشود. اين كاركردها عليرغم داعيه ما مبني بر شأن و جايگاه شامخ زن در جامعه اسلامي، عبارتند از شوهر داري اعم از پاسخگويي به نيازهاي جنسي يكسويه مرد، تأمين بموقع خوراك و آسايش او، خانه داري مشتمل بر پخت وپز، شستشو، بچه داري و احياناً خريد محدود، فرزندزايي و اقدام براي انجام خواسته مرد براي افزايش لشكر خانوادگي و حفظ ميراث و اصل ونسب فاميلي وي. دايره تنگي كه بدون ميله هاي آشكار، زندان زنان است، چنان وضعيتي دارد كه اگر مجال قانوني ، حمايت و تأمين اجتماعي و از همه مهمتـر امنيت اجتماعي براي زنان فراهم باشد، در اولين فرصت بسياري از زنان داوطلبانه روي به طلاق ميآورند. پديده دختران فراري يا آماده فرار نيز برآيند چنين فرايندي است. البته نمود هاي ديگري از همين وضعيت ميتوان سراغ گرفت كه عبارتند از خودسوزي دختران، قتلهاي خانوادگي، خودكشي وروان پريشي دختران. ازدواج هاي اجباري خواه از طريق معامله پدردختر با پدر پسر،ازدواج در سنين كودكي (و بروز پديده «كودكان مادر!» و در نهايت پديده «دختر بچه هاي مطلقه»)، ازدواج هاي ناشي از نامزدي دختر و پسر عموها، ازدواج هاي موسوم به «خون بس» (تحويل و واگذاري دختري از سوي خانواده قاتل به خانواده فرد مقتول براي پايان بخشيدن به نزاع و خونريزي) و به اسيري بردن دختران، ازدواج هاي ناشي از فقر خانواده، و ازدواج هاي از سر ناگزيري دختراني كه در طول دوراني نوجواني تا جواني بيشترين امكان انتخاب شدن را دارند و چون فقط مي توانند از بين متقاضيان يا خواستگاران همسر آينده خود را انتخاب كنند و درصورت عدم انتخاب چه بسا تا آخر عمر تنها و مجرد بمانند، و.. از جمله دلايلي است كه زنان جامعه ما را به پذيرش ناخواسته اين زندان وادار ميسازد.
3 - در سطح خانه و آشپزخانه: در اين سطح كه اكثريت زنان و بسياري از دختران (كه مي بايست آشپزي را به عنوان مهمترين كاركرد و مزيت نسبي بياموزند ) بخش بزرگي از اوقات خود را سپري مي كنند، روزانه بين 4 تا 6 ساعت از شبـانه روز و در واقع بين 25 تا 45 درصد از اوقات بيداري زنان صرف تدارك، آماده سازي، پخت وپز، چيدمان سفره و شستشوي ظروف مي كنند. به بيان ديگر بخش قابل توجهي از عمر زنان در تنش و دغدغه چگونگي تدارك غذاها يي صرف مي شود كه بايد پاسخگوي ذايقه هاي مختلف اعضاي خانواده باشد. بي دليل نيست كه با توجه به اين زمان، مردان فرصت بيشتري براي پرورش انديشه و توسعه ميدان عمل يافته و با ايـجاد فاصله بيشتر، بـهانه اي براي سلطه راني بر آنان وزمينه اي براي عقب افتادگي زنان فراهم مي گردد.
4 - در سطح انديشه: مجموعه محبس هاي مذكور در واقع ريشه در جاي ديگري دارد. در كنار باز داشتگاه هاي سه گانه مذكور در ميدان زندگي عيني و عملي زندان و بازداشتگاه ديگري در ميدان حيات ذهني و انديشگي وجود دارد كه عليرغم معلول بودن آن، در جاي خود عامل تحكيم و تقويت زندانها نيز مي باشد. پذيرش نقش هاي اكتسابي و اجتماعي مبتني بر تقسيم كار نا عادلانه جنسـيتي، به عنوان نقش هاي انتسابي و فردي كه برگرفته از ناتواناييهاي جسماني و جنسي است، چنان گسترش و تعميقي در ميان زنان و دختران جامعه يافته است كه نه تنها در انديشه تغيير وضع موجود نيستند، بلكه حتي با عمل و گاه بيان خود در صدد تاييد آن نيز بر مي آيند! در چنين وضعيتي زنان ايران به عنوان قشر «در خود» ميراث خوار ستم پذيري نسل هاي گذشته بوده و اين ستمديدگي و ستم پذيري را به نسل هاي آتي نيز به ارمغان مي گذارند. و بدين ترتيب زنان ما تحت ستم ، كودكي مي كنند، تحت ستم ازدواج كرده و مادري و همسري ميكنند و تحت ستم نيز مي ميرند. اينان خود خواسته يك تصوير بيشتر از خود باقي نمي گذارند. چهره زني كه در يك دستش دست كودكي ايستاده بر زمين، در دست ديگر كودكي در آ غوش و در شكم برآمده خود كودكي ديگر. و اين تصوير غير انساني، نا عادلانه و اين حلقه شوم هرگز روي تغيير ورهايي را نخواهد ديد مگر توسط خودآگاهي خودِ زنان.
از همين روست كه مي توان به جرأت گفت:
زنان ما خود زندانبانان زنداني هستند كه در ايجاد و قوام آن نيز سهيم هستند و نه تنها زنان، بلكه مردان نيز زنداني انديشه ها و اعتقاداتي هستند كه خود ساخته و پرداخته اند