اللهم عجل لولیک الفرج
آقاجان دلم تنگ است؛آنقدر که با واژه ها مجاب نمی شوم.دانه دانه غرورم را غبار حقارت دنیایی پوشانده است و اگرچه متن دردلهایم بلند است ولی من سکوت می کنم.احساس کسی را دارم که دستهای خاک تسخیرش کرده است و چشم به راه منجی سبزی است که بال شکسته اش را آسمان باشد!
ای نبض منظم عدالت ! این زخمهای سرشار از غرور ، واژه واژه درد را به امید مرهم دستان تو در گلو خفه کرده اند و من ... تمام تاولهای انتظارم را به ظهور تو و بانگ الله اکبرت در محراب مسجدالاقصـی دوخته ام،محرابی که اعجاز رسول دردهای بشری است.
ای سخامت هر روزه زمین! تو در محراب به نماز خواهی ایستاد و تمام پروانه ها به ظهور سبز تو اقتدا میکنند، به خونخواهی تمام لاله های پرپر!
سوار سبز پوش آرزوها! فقط خدا می داند که در آن روز ، چه آرامشی مهمان قلبهای پریشان خواهد بود؛قلبهایی که در حسرت یک قطره عدل تب کرده اند و روحهایی همه بغض آلود و عطشناک!
تو دو رکعت عشق به جا می آوری و درست در قنوت عارفانه ات، جهان از ظلمات پلیدی و فساد رها میشود و خورشید عدالت در دستان تو طلوع میکند.
راستی ... هیچ میدانی؟
طلوع خورشید،در قنوت تو زیباتر است!!