...مادر دو رهبر
خوانده خدا «عصمت کبری» تو را
گفت نبی « امّ ابیها » تو را
ابن و ابت تاج سر عالمند
نسل تو سادات بنی آدمند
مادر تو اشرف زنهاستی
دختر تو زینب کبراستی
چیست حیا ؟ ریشۀ دامان تو
کیست ادب ؟ بندۀ فرمان تو
پاک بود دامنت از هر گناه
آیۀ تطهیر ز قرآن گواه
عالمه و نابغۀ روزگار
هاجر و مریم را ، آموزگار
مانده ز علم تو علی در شگفت
آنکه کمالش همه عالم گرفت
شرم و ادب از ادبت شرمسار
گوش تو را عقل و خرد گوشوار
رشتۀ تو رشتۀ نظم جهان
سینۀ تو مخزن راز نهان
وقت خوشت وقت مناجات تو
شاد پیمبر ز ملاقات تو
کس نبرد راه به سامان تو
جز پدر و شوهر و یزدان تو
هم ز پی عرض ادب گاه گاه
یافته جبریل در آن خانه راه
خانۀ تو گلشن مهر و وفا
مکتب تو مکتب صدق و صفا
نیست عجب گر به چنین مکتبی
تربیت آموخته چون زینبی
ای یکمین بانوی کاخ عفاف
جان به فدایت که به شام زفاف
پیرهن خویش به مسکین دهی
خاطر آن غمزده تسکین دهی
زین ملکات و ملکوتی صفات
فاطمه جان عقل و خرد مانده مات
با همۀ شوکت و اجلال تو
بعد نبی تیره شد اقبال تو
دورۀ عزّت سپری شد تو را
امت بیرحم جری شد تو را
قدر تو یا فاطمه نشناختند
بر حرم حرمت تو تاختند...
ای شده محروم ز ارث پدر
عالم وآدم ز غمت خون جگر
عصمت یزدانی و معصومه ای
زوج تو مظلوم و تو مظلومه ای
داغ غمت بر دل رنجور ماند
قدر تو و قبر تو مستور ماند
فاطمه، ای گوهر دریای راز
ما همه را سوی تو روی نیاز
باد فدایت پدر و مادرم
خاک ره فضه تو افسرم
مهر تو سرمایۀ ایمان من
یاد تو باغ گل وریحان من
ای پدرت رحمة للعالمین
مرحمتی کن به من دل غمین
من که ز احسان تو شرمنده ام
دست به دامان تو افکنده ام
جز به توام هیچ سر و کار نیست
غیر حسینت دگرم یار نیست
از کرم خویش گناهم ببخش
در کنف خویش پناهم ببخش
سید رضا مؤید خراسانی